عهد آهن يا آغاز تاريخ
تا يك قرن و نيم قبل، باستانشناسان اروپا گمان ميكردند كه تمدن امروزي بشر از دو مركز يونان و روم سرچشمه گرفته است، ولي پسازآنكه ناپلئون در سال 1798 به معيت جمعي از دانشمندان به مصر قدم نهاد و بررسيهاي علمي آغاز شد، جهانيان دريافتند كه قرنها قبل از تشكيل تمدن يونان و روم تمدنهاي بزرگي وجود داشته است. در سال 1842 افق اطلاعات پژوهندگان بيش از پيش وسعت گرفت و «بوتا» «18» قنسول فرانسه در موصل اولين آثار تمدن عتيق بين النهرين را از زير خاك خارج كرد و اندكاندك تمدن سومريها و بابليها و مردم جزاير «اژهايد» و اقوام «هيتيت» و ديگر سكنه آسياي مركزي در سايه تلاش پيگير باستان- شناسان آشكار شد و جهانيان متوجه شدند كه بسياري از خصوصيات تمدن يونان و روم مأخوذ از تمدنهايي است كه هزاران سال پيش در جنوب غربي آسيا رشد و تكامل يافته است.
... آنچه شرق نزديك به ما داد، فقط پرورش و اهلي كردن نباتات و حيوانات، استخراج فلزات و صنعت كوزهگري و سفالسازي و ديگر چيزهاي مادي نبود، منشأ هفت روز هفته ما، ناشي از داستان خلقت است بدانگونه كه كه در سفر پيدايش آمده است. بابليها اجرام هفتگانه سماوي را سيارات تلقي ميكردند ... از همين مردم بين النهرين است كه ما سيستم شصتگاني را به ميراث بردهايم و امروز بوسيله آن، ساعت را به 60 دقيقه و دقيقه را به 60 ثانيه و دايره را به 360 درجه تقسيم ميكنيم. تقسيم روز به 12 ساعت از مصر است. همچنين تقويم شمسي كه ژوليوس سزار آن را معمول كرده و پاپ گرگوار آن را اصلاح نمود؛ از مصر گرفته شده است.
هرقدر اين تشريك مساعي اقوام در ميراث فرهنگي ما بزرگ باشد باز عناصر روحي و معنوي كه بوسيله فلسطين و فنيقيه در آن وارد شده است، بزرگترند.
اسلام سومين دين يكتاپرستي، نتيجه تاريخي رشد يهوديت و مسيحيت بود. هر سه اينها حاصل تجربيات ديني قوم واحدي هستند كه بزبان سامي سخن ميگفتند و در ناحيهاي بمساحت چند صد ميل مربع زندگي ميكردند. «19»
«قبلا گفتيم كه گاوآهن و لگام اسب و وسايل بستن حيوانات به ارابهها همه از ابداعات مردم اين حدود است. قبايل «هيتيت» آسياي صغير در 1300 ق. م. به كشف آهن توفيق يافتند، ولي قبل از اين تاريخ نيز مردم بين النهرين از وجود آهن باخبر بودند چنانكه تبر
______________________________
(18).Bota
(19). شرق نزديك در تاريخ، پيشين، ص 8 به بعد.
ص: 112
كوچكي از آهن در قبور سلطنتي عور مربوط به 2950 ق. م. كشف گرديد و در هرم خئوپس اسباب و ابزار آهني به دست آمده است. ولي در آن روزگار آهن بسيار كمياب و گرانبها بود، بطوري كه در شهر بابل در زمان سلطنت حمورابي (سال 2000 ق. م.) قيمت آهن هشتبرابر بيش از نقره و معادل سهربع قيمت طلا بود زيرا در آن دوره تهيه مس و مفرغ بمراتب آسانتر از تهيه آهن بود. براي ذوب كردن مس و جدا كردن آن از سنگهاي معدني 1083 درجه حرارت كافي بود ولي آهن فقط در 1535 درجه حرارت ذوب ميشود و قبايل هيتيت كه درصد كيلومتري شرق آنكارا زندگي ميكردند با اصول فني اولين انواع كورههاي مرتفع را به وجود آوردند و موفق شدند با مقياس بزرگ، مواد آهني را به نقاط مختلف صادر نمايند. باستان- شناسان توانستند در قصور سلطنتي «خورساباد» بيش از 160 تن اسلحه و اسباب و ابزار آهني جمعآوري كنند.
به اين ترتيب آهن بسرعت در مصر و بالكان و هند معمول گرديد. از مواد آهني، نخست براي فعاليتهاي جنگي استفاده ميكردند ولي كمكم از اين ماده ارزنده و سودمند براي تهيه لوازم و كارهاي خانه نيز بهرهبرداري كردند. در همان ايامي كه در شهرهاي بابل و «تب» اشياء هنري و همهگونه وسايل آسايش وجود داشت، يونان تنها نقطه درخشان در خاك اروپا بود. در ساير نقاط اين قاره مردمي كشاورز در كلبههاي حقير زندگي ميكردند. اين بود سير فنون و صنايع و اختراعات ملل جنوب غربي آسيا قبل از طلوع تمدن يونان و روم.» «20»
نتايج استعمال آهن
استعمال روزافزون آهن موجب تغييرات مهمي در حيات اقتصادي و اجتماعي ملل گرديد. با اينكه «هيتيان» و حكمرانان «ميتاني» در قرن پانزدهم قبل از ميلاد، و مصريان در قرن چهاردهم ق. م. آهن را ميشناختند، معهذا تا قرن هفتم قبل از ميلاد از اين فلز سودمند استفاده شاياني نميكردند.
ظاهرا از قرن هفتم ق. م. صنعتگران به اهميت و ارزش آهن پيبردند و بيش از پيش از اين فلز در فعاليتهاي كشاورزي و جنگي استفاده كردند و چون نيرو و مقاومت آهن از آلات و ادوات مسي و مفرغي بمراتب بيشتر است، كشاورزان با استفاده از گاوآهن و بيل و كلنگهاي آهني موفق گرديدند كه زمينهايي را كه سابقا باير و غير مسكون بود، به زير كشت درآورند. يكي از مراكز صدور آهن، مناطق شمالي ايران و كشورهاي هممرز آن بوده. استعمال آهن وضع دنياي كهن را دگرگون كرد و اين تغيير شكل به قول گيرشمن از اسپانيا تا چين مشهود بود و ايران در اين ميان در جنبش تجارتي كه دامنه آن از گل و برتاني (در فرانسه كنوني) تا هند و آسياي مركزي و چين كشيده شده بود، شركت ميكرد. با اينكه مردم اين دوران كمابيش به ارزش صنعتي آهن پيبرده بودند بايد بدانيم كه مس و مفرغ تا مدتي دراز مورد استفاده مردم بود. در قرون اول هزاره اول قبل از ميلاد، در گورستان سيلك، در قبر طبقات حاكمه، ضمن اشياء، نوعي آلات و ابزار آهني نيز ديده ميشود. فهرست غنايم آشوريان نشان ميدهد كه وزن آهنآلاتي كه از شهرهاي ايران حمل كردهاند هرگز به پايه
______________________________
(20). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 63 و 64 (به اختصار).
ص: 113
آلات مسي نميرسد. درميان كشورهاي مجاور ايران، آشور معدن آهن نداشت و به اين فلز و ساير فلزات نيازمند بود. علاوه بر آلات فلزي، مردم آشور به اسب كه عامل مهمي در فعاليتهاي رزمي بهشمار ميرفت، احتياج داشتند. همين عوامل و نيازمنديها موجب پيدايش سياست تجاوزكارانه آشور نسبت به ايران گرديد. آشوريان در طي محاربات خود با ايران غير از گرفتن اسير، به غارت كردن و سوختن شهرها و اخذ ذخاير فلزي و حمل اسبان و چهارپايان مبادرت ميكردند.
استفاده از فلزات در فعاليتهاي اقتصادي و جنگي، به كار گماشتن چرخ، ارابه و گاو- آهن و استفاده از خر و چهارپايان ديگر در كار باربري سبب گرديد كه محصول روستاها بيش از پيش فزوني يابد. علاوهبراين، ايجاد ترعهها و جلوگيري از طغيان رودها و زهكشي باتلاقها و آبياري مناطق خشك و به كار بردن كود در كارهاي كشاورزي نه تنها از خطر قحطي و گرسنگي تا حد زيادي كاست بلكه سبب گرديد كه كشاورزان علاوه بر مصرف عادي خود مقدار زيادي محصول اضافي ذخيره كنند.
بطوري كه گوردون چايلد نوشته:
بموجب مداركي كه از هزار و پانصد سال پيش از ميلاد در دست است، يك زمين جوكاري هشتاد و شش مرتبه بيش از آنچه در آن كشت شده بود حاصل ميداد و كشاورزان به اين ترتيب ميتوانستند علاوه بر مصرف خويش مقدار زيادي محصول ذخيره داشته باشند؛ منتهي مواد اوليه براي تهيه تجهيزات و لوازم زندگي در دسترس آنها نبود. در گلهاي رسوبي، سنگ و سيلكس وجود نداشت و مجبور بودند چوب و سنگ ساختمان را نيز از خارج وارد كنند. خوشبختانه رودها وسيله آسان و ارزاني براي حمل اين قبيل مواد از نواحي شمالي و كشورهاي آن سوي خليجفارس محسوب ميشد و چون درهرحال وارد كردن مواد اوليه براي ساخت تبر و كارد ضرورت داشت، ظاهرا مردم، تهيه مس را كه محكمتر از سنگ و سيلكس بود نزديكتر به صرفه ميدانستند و از اين فلز استفاده ميكردند.
لوازمي كه اين پيشقدمان تمدن در سومر به كار ميبردند شبيه به لوازمي است كه در روستاهاي ايراني عصر مفرغ يا در دهكدههاي حلفي سوريه و آشور مورد استفاده بود ... «21»
هر مدينه بوسيله حصاري از خشت و خندقي محصور ميشد و نخستينبار در داخل اين حصار، مردم، دنيايي مخصوص و متعلق به خود داشتند كه تا اندازهاي از مخاطرات مصون بود.
هر شهر در سايه كوشش اجتماعي نسلها در وسط منظرهاي از باغ و مزارع و چراگاهها قرار داشت.
در اين دوره مدينه از لحاظ وسعت هم، با دهكده سابق، اختلاف بسيار داشت. گرچه مقايسه آن با لندن و نيويورك بيمعني است، باز هم معرف عظمت
______________________________
(21). سير تاريخ، پيشين، ص 82.
ص: 114
جديد مجامع بشري است. شهر اور داراي شصت هكتار مساحت و شايد جمعيتي در حدود 24 هزار تن بود. در لاگاش، يكي از بلاد سومر كه اطلاعات دقيقتري از آن در دست است، يكي از فرماندهان مباهات ميكرد كه اوامر خود را بر جمعيتي در حدود دوشار (معادل 36 هزار تن) تحميل كرده است و شايد اين تعداد فقط شامل جوانان بوده است. جمعيت شهرهاي لاگاش، اوما، و خفاجه، در طول هزاره سوم پيش از ميلاد بترتيب در حدود نوزده، شانزده و دوازده هزار نفر بوده است. معابدي كه جهت خدايان ميساختند، معرف وحدت اقتصادي و معنوي دنياي جديد بود ... «22»
در اين بلاد غير از مالكين و اجارهداران، كهنه يا پيشوايان مذهبي نيز موقعيت ممتازي داشتند. غير از كشاورزان عده كثيري از پيشهوران وسايل زندگي طبقه ممتاز را فراهم ميكردند. تهيه پشم، تابيدن نخ، بافندگي، تهيه آلات و ادوات فلزي و گاوآهن، ساختن گاري و قايق، كار طبقه زحمتكش بود. از همين ايام پيشوايان مذهبي و طبقه ممتاز به طبقات زحمتكش ظلم و ستم ميكردند. در يكي از فرمانهايي كه مربوط به 2500 سال ق. م. است، از مظالم طبقه ممتاز شهر لاگاش به توده مردم سخن رفته است.
كهنهاي كه صاحب امتيازاتي بودند به انواع مختلف، مردم را تحت فشار مي- گذاشتند. آنها في المثل مبالغ گزافي بعنوان مخارج تشييع جنازه از مردم ميگرفتند و با زمين و دواب و لوازم و خدمتكاران خدايان، آنچنان رفتار ميكردند كه گويي ملك شخصي و غلام خصوصي خود آنها بودند. كاهن بزرگ به باغ زيردستان ميرفت و از آنان درخواست هيزم ميكرد. اگر خانه يكي از رجال متصل به خانه يكي از افراد عادي مدينه بود، وي ميتوانست خانه مرد عادي را بدون پرداخت خسارتي تصاحب كند. اگر يكي از رعايا كرهخر زيبايي داشت و ارباب وي اظهار تمايل به خريدن آن ميكرد، صاحب خر نميتوانست قيمت عادلانه آن را دريافت دارد. به اين ترتيب برخورد و اختلاف واقعي ميان طبقات به وجود آمد. «23»
در اين جامعه مقدماتي فقط طبقه ممتاز قدرت خريد محصولات صنعتي جديد را داشت، بههمين علت، پيشهوران و هنرمندان اين دوره از كمي مشتري و نبودن خريدار رنج ميبردند.
زندگي اقتصادي و اجتماعي و وضع طبقات در طليعه تاريخ
اشاره
چنانكه اشاره شد در حدود سههزار سال پيش از ميلاد مسيح در نتيجه اختراعات و اكتشافاتي كه نصيب سكنه درههاي دجله و فرات و نيل و سند گرديد، وضع زندگي مردم، بهبود كلي يافت. مردم اين دوران مانند گذشته تسليم طبيعت نبودند و در نتيجه خشك كردن باتلاقها، ايجاد ترعهها، و استفاده از چرخ و گاوآهن و وسايل ديگر، تا حد زيادي، از مشكلات كار كشاورزي كاسته شده بود. روي كار آمدن دولتها و حكومتهاي جديد، در مناطقي كه سابقا نام برديم، سبب گرديد كه جنگهاي داخلي و خانوادگي از بين برود و ثبات و آرامش نسبي كه شرط اول پيشرفتهاي اجتماعي است، برقرار گردد. مدتها فعاليتهاي اقتصادي در
______________________________
(22). همان، ص 85.
(23). همان، ص 91.
ص: 115
نتيجه عدم وجود مسكوك و پول رايج به كندي انجام ميگرفت. در مقبرههاي مصر صحنههايي از مركز خريد و فروش و مبادله كالاها مانند يك كوزه با يك ماهي، يك دسته پياز با يك بادبزن و جز اينها به چشم ميخورد. وضع طبقات زحمتكش، همانطور كه گفتيم، رضايتبخش نبود. روستاييان مانند حيوانات وابسته به زميني بودند كه در آن زراعت ميكردند. انجام بيگاري، كندن ترعه، كشيدن قايق بوسيله طناب، استخراج معادن مختلف و حمل سنگ براي اهرم، از وظايف آنها بود. در مصر، دولت، غذا و مسكن آنها را تأمين ميكرد، بطوري كه «ستي اول» در هزاره دوم پيش از ميلاد ميگويد: وي به هريك از هزار كارگر خود روزانه دو كيلوگرم نان، دو دسته سبزي و يك كباب و هرماه دو لباس كتاني داده است. نه تنها در مصر بلكه در بابل نيز مالياتها، كرايهها، محصول بد و هجوم دشمنان، روستاييان كوچك را از پاي درميآورد و بازرگان كوچكي كه به خارج ميرفت، اغلب مجبور بود از سرمايهداران و كهنه كمك بخواهد و اينها كه به وي وام ميدادند قسمت عمده منافع را ازآن خويش مي- دانستند. قوانين بابلي كه بوسيله حمورابي جمع و تنظيم شده بود، حقوق طلبكاران را تضمين ميكرد، و استثمار توليدكنندگان كوچك را بوسيله مالك مجاز ميشمرد. گاهي بدهكار مجبور بود زمين خود را در اختيار طلبكار گذاشته، همسر، فرزندان و حتي شخص خود را بعنوان گروگان به وي بسپارد. قيمت مواد غذايي بالا ميرفت و قوه خريد طبقات محروم كم ميشد.
علاوهبراين، وجود جنگهاي دايمي سبب ويراني خانهها و غارت باغها و محصولات بود.
قشون و نيروي نظامي در آن دوران نيز جز دردسر و خسارت چيزي توليد نميكرد. به گفته گوردون چايلد: «عمل سربازان حرفهاي تنظيم يك سازمان منظم دزدي است كه قديمترين وسيله براي جبران خستگي و زحمات آنها ميباشد.» در قوانين مصري ذكر شده كه آنها حتي به اموال هموطنان خود دستبرد ميزدند. قضات و مأمورين دولتي بوسيله دريافت رشوه و تعارف مالدار و ثروتمند ميشدند. در قوانين حمورابي و قوانين مصري دستورهايي عليه اين عناصر ديده ميشود. در دورههاي بعد نيز در وضع عمومي كشاورزان بهبود محسوسي حاصل نشد بلكه از جهاتي بدتر هم شد. «در مصر، تيبر «24» حق اعتصاب را بوسيله لغو مصونيت معابد، ممنوع ساخت» «25» در چنين وضع دشواري بينوايان كه از همهجا رانده شده بودند از «هاتف» ميپرسيدند كه «آيا بايد فرار كنيم، آيا روزي من گدا خواهم شد؟»
در عصر فراعنه غير از فرعون و درباريان او و كهنه و دبيران و سران سپاه، كه موقعيت ممتازي داشتند، در شهرها تجار و كسبه و ارباب حرف و پيشهوران زندگي ميكردند. تجار مردمي ثروتمند بودند ولي كسبه در دكه محقري بشخصه يا به كمك يكي دو شاگرد به ساختن اشياء يا فعاليتهاي ديگر مشغول بودند. به قول آلبرماله در شهرهاي مصر عدهاي «جولاه، كفشدوز، سبدباف، نجار، صندليساز، كورهپز، بنا، آهنگر، اسلحهساز، كوزهگر، عطرگير، نقاش، حجار، جوهري و غيره» مشغول كار بودند. مزدوران مصري وضع رقتباري داشتند، اغلب مزد ماهانه خود را به جنس ميگرفتند و قبل از پايان ماه آذوقه آنان تمام ميشد و گاه
______________________________
(24).Tibere
(25). سير تاريخ، پيشين، ص 264.
ص: 116
براي تأمين معاش دست از كار ميكشيدند و با اعلام اعتصاب در مقابل انبارهاي گندم، تظاهر و اعتراض ميكردند. كشاورزان وضعي رقتبار داشتند. غير از پرداخت انواع عوارض و انجام بيگاريهاي مختلف، هرقريه مكلف بود عدهاي سرباز بدهد. متخلفين را با چوب و فلك و ديگر شكنجههاي شديد كيفر ميدادند.
دبير جهانديدهاي كه ميخواهد فرزند خود را متقاعد سازد، كه شغل نويسندگي بهترين مشاغل دنياست، خطاب به فرزند خود چنين ميگويد:
آيا زندگي رعيتي را، كه كارش كشت و زرع است، پيش خود تصوير كردهاي؟
محصل ديوان در كنار نهر ايستاده، عشريه خرمن را ميطلبد و جمعي فراش يا سپاه كه چوب يا اليافي از نخل در دست گرفتهاند، فرياد ميكنند زود باشيد غله بدهيد و اگر رعيت نداشته باشد روي زمينش دراز كرده ميبندند و به سوي نهرش ميكشند و سرش را زير آب ميكنند ... ارباب حرف (پيشهوران) نيز خوشبختتر نيستند. من آهنگر را كنار كوره آهنگري ديدهام؛ انگشتانش، مانند چيزي كه با پوست نهنگ ساخته باشند، چين برميدارد. سنگتراش از طلوع آفتاب در يك نقطه مينشيند تا آنجا كه زانو و كمرش ميبرد. سلماني تا شب در كار تراشيدن است و فقط موقع غذا خوردن ميتواند به دستش تكيه كند. نميداني بنا چگونه در معرض آفتاب ميباشد، زيرا همان وقتي كه بالاي چوببستها قرار گرفته و مانند باقلاي مصري به سرستونها آويزان شده، دستخوش انواع بادهاست، دستهايش از كثرت كار فرسوده ميشود، سر و وضع حسابي ندارد، روزي يكبار بيشتر خود را نميشويد و چون روزي خود را تحصيل كرد به خانه برميگردد و فرزندان خود را ميزند ... جولاه از خانه تكان نميخورد، زانوهايش به محاذات شكمش قرار دارد و اگر يك روز از مقداري كه معين شده كمتر ببافد دست و پاي او را ميبندند.
چاپار كه عازم ممالك خارجه است از ترس حيوانات درنده و دشمن بايد وصيت خود را بنويسد و بر فرض اينكه عصر برگردد هنوز پايش به خانه نرسيده بايد بازگردد. دست رنگرز بوي ماهي گنديده ميدهد ... نانوا بايد سر را در تنور بكند و پسرش پاي او را نگاهدارد تا نان را بچسباند و اگر از دست پسرش رها شود در وسط شعله ميافتد. «26»
در صنعت رقابت نيروي كار غلامان مانع افزايش دستمزد پيشهوران و كارگران بود.
نه تنها در مصر و بابل بلكه در بين قوم يهود و ديگر اقوام شرق نزديك آثار ظلم و نابرابري به چشم ميخورد. مطالعه كتاب مقدس بسياري از خصوصيات اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي مردم آن دوران را در برابر ديدگان ما مجسم ميكند. در كتاب ارمياء وضع اخلاقي مردم چنين توصيف شده است:
در كوچههاي اورشليم گردش كرده ببينيد و بفهميد و در چهارسوهايش تفتيش
______________________________
(26). تاريخ ملل شرق، پيشين، ص 51 به بعد.
ص: 117
نماييد كه آيا كسي را كه با انصاف عمل نمايد و طالب راستي باشد، توانيد يافت تا من آن را بيامرزم. و اگر بگويند قسم به حيات يهوه ليكن به دروغ قسم ميخورند ... رويهاي خود را از صخره سختتر گردانيدند و نخواستند بازگشت نمايند ... من گفتم به درستي كه اينان فقيرند و جاهل، راه خداوند و احكام خداي خود را نميدانند. پس نزد بزرگان ميروم و با ايشان تكلم خواهم نمود ...
ليكن ايشان متفقا يوغ را شكسته و بندها را گسيختهاند ... چون من ايشان را سير نمودم مرتكب زنا شدند و در خانههاي فاحشهها ازدحام نمودند و مثل اسبان پرورده شده مست شدند كه هريكي از ايشان براي زن همسايه خود شيهه ميزند. «27»
در انجيل متي باب بيست و سوم از فساد روحانيان يهودي سخن رفته است:
آنگاه عيسي آن جماعت و شاگردان خود را خطاب كرده گفت كاتبان و فريسيان بر كرسي موسي نشستهاند؛ پس آنچه به شما ميگويند نگاه داريد و بهجا آوريد ليكن مثل اعمال ايشان نكنيد زيرا ميگويند و نميكنند، زيرا بارهاي گران و دشوار را ميبندند و بر دوش مردم مينهند و خود نميخواهند آنها را به يك انگشت حركت دهند ... حمايلهاي خود را عريض و دامنهاي قباي خود را پهن ميسازند و بالا نشستن در ضيافتها و كرسيهاي صدر كنايس را دوست ميدارند و تعظيم در كوچهها را و اينكه مردم ايشان را آقاآقا بخوانند ... واي بر شما اي كاتبان و فريسيان رياكار، زيرا خانههاي بيوهزنان را ميبلعيد و از روي ريا نماز را طويل ميكنيد، ازآنرو عذاب شديدتر خواهيد يافت. «28»
در باب دهم انجيل مرقس به مالپرستي ثروتمندان اشاره شده است:
... چون به راه ميرفت شخصي دواندوان آمده پيش او زانو زد. سئوال نمود كه: اي استاد نيكو چه كنم تا وارث حيات جاوداني شوم؟ عيسي بدو گفت:
چرا مرا نيكو گفتي و حال آنكه كسي نيكو نيست جز خدا فقط. احكام را ميداني، زنا مكن، قتل مكن، دزدي مكن، شهادت دروغ مده، دغلبازي مكن، پدر و مادر خود را حرمت دار. او در جواب گفت: اي استاد اين همه را از طفوليت نگاه داشتم، عيسي بدو نگريسته او را محبت نمود و گفت ترا يك چيز ناقص است، برو آنچه داري بفروش و به فقرا بده كه در آسمان گنجي خواهي يافت و بيا صليب را برداشته مرا پيروي كن. ليكن از اين سخن ترشرو و محزون گشته روانه گرديد زيرا اموال بسيار داشت. آنگاه عيسي گرداگرد خود نگريسته به شاگردان خود گفت: سهلتر است كه شتر به سوراخ سوزن درآيد از اينكه شخص دولتمند به ملكوت خدا داخل شود.
از خصوصيات زندگي كارگران و پيشهوران در بين قوم يهود اطلاعات دقيقي نداريم. بطوري
______________________________
(27). عهد عتيق، كتاب ارمياء، ص 1100.
(28). عهد جديد، انجيل متي، ص 39.
ص: 118
كه از مندرجات كتاب مقدس (عهد عتيق) برميآيد صنعت آجرسازي و استفاده از قير و گچ و سنگ در كارهاي ساختماني در بين اين قوم معمول بوده است. «به يكديگر گفتند بياييد خشتها بسازيم و آنها را خوب بپزيم و ايشان را آجر بهجاي سنگ بود و قير بهجاي گچ ...» «29» در چند جاي كتاب مقدس اجرت كارگر، روزي يك دينار نوشته شده است: «اجرت كارگر در عصر خداوند ما عيسي مسيح روزي يك دينار بوده است.» صنعت آهنگري و نجاري نيز مورد توجه بود ولي از جزئيات زندگي كارگران اطلاعي نداريم. قرائن تاريخي حاكي است كه طبقات زحمتكش وضع رضايتبخشي نداشتند مخصوصا در دوره سليمان در اثر جاهطلبي وي و قصور گوناگوني كه براي خود ترتيب داد، به قول ويل دورانت شيره قوم بني اسرائيل كشيده شد.
نخستين مبادلات
پسازآنكه آدمي به توليد مازاد بر احتياج خود توفيق يافت مبادله و تجارت آغاز گرديد. فعاليتهاي تجاري و مبادله كالاها در آغاز امر نظم و حسابي نداشت ولي بعدها مراكز دايمي به وجود آمد و هركس ميخواست كالاي اضافي خود را به آنجا ميبرد و با متاع مورد احتياج مبادله ميكرد. هنوز بشر نتوانسته بود يك ميانجي بهاداري كه وسيله مبادله باشد اختراع كند و كار تجارت را آسان نمايد. اگر كسي مقداري عسل به بازار ميآورد ناچار بود روزهاي متوالي منتظر كسي باشد كه به عسل احتياج و كالاهاي موردنظر او را نيز در اختيار داشته باشد.
نخستين موادي كه به عنوان ميانجي مبادلات انتخاب گرديد كالايي بود كه مورد نياز عمومي است؛ نظير نمك، خرما و زينتآلات و جز اينها. پسازآنكه انسان به استخراج فلزات توفيق يافت بتدريج فلز جانشين كالاهاي مختلف گرديد. در طول تاريخ، مس، برنز، آهن و سرانجام نقره و طلا بعلت كمي حجم و ارزش بسيار، پول رايج تمام بشريت را تشكيل دادند. با گذشت زمان و به حكم احتياج، پول فلزي، اعتبار و وام اختراع گرديد و به سرعت فعاليتهاي اقتصادي و تجاري كمكي شايان نمود. دكتر گيرشمن معتقد است كه در ايران پس از رواج گلهداري و تربيت اغنام و احشام ... «كار توليد وسعت گرفت و با توليد مواد اضافي نخستين قدم در راه تجارت و مبادله برداشته شد.» وي حدس ميزند كه «در ايران تجارت در آغاز امر بوسيله دستفروشان دورهگرد صورت ميگرفت و انسان ميتوانست توليد اضافي خود را اعم از پوست، پيكان و غيره را با مواد مختلف غذايي، نظير گندم و جو و ميوه مبادله كند و يا گله و رمه را مانند وجه رايج به كار برد.» «30» با تكامل فعاليتهاي توليدي در سرزمين عيلام بازرگانان ثروتمند براي رهبري مال التجاره خود، در مناطق ناامن، ناچار بودند سرمايه خود را به دست سلاطين و نجبا و روحانيان به كار اندازند و آنان از اين رهگذر سود كلاني ميبردند و «بازرگانان را ريزهخواران خوان خويش ميشمردند.» «31» در اين دوره بازار تجارت در بابل، آسياي صغير و مصر بمراتب از ايران گرمتر بود.
«پيشرفت تجارت در نتيجه دو نقص عمده، دچار مشكلاتي بود، هربار كه ميخواستند
______________________________
(29). عهد عتيق، سفر پيدايش، ص 14.
(30). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 17.
(31). همان، ص 55.
ص: 119
متاعي را بفروشند لازم بود مقداري نقره، كه معادل قيمت كالا باشد، وزن شود و در اين كار تقلب در وزنها بسيار آسان بود. از طرف ديگر ممكن بود فلزي را همكه در ازاء قيمت كالا ميدادند تقلبي باشد. كمي بعد از سال 800 قبل از ميلاد، پادشاهان آشور و سوريه، شمشهاي نقره را علامتگذاري كردند و به اين ترتيب، عيار آن را تضمين نمودند و سپس سكههايي كه شكل و وزن واحدي داشت و از طرف دولت علامتگذاري شده بود، به جريان افتاد و از وزن كردن آنها ديگر جلوگيري شد. بنا به روايات قديم و افسانهها، كرزوس پادشاه ليدي كه از راه حملونقل كالاها از كشور خود ثروتمند شده بود مخترع سكه ميباشد ...
نخستين سكههاي ليدي از «االكتروم» يعني مخلوطي از طلا و نقره بود. سكههاي نقره و مسكوك طلاي پارسها هم ارزش زيادي داشتند ... تا قبل از تعميم سكه، كشاورز تهيدست كه ميخواست خيش آهني بخرد فداي منافع دستفروش ماهر بود و كارگر كه در مقابل كار خود جنس دريافت ميكرد، نميتوانست از دستمزد خود استفاده كند. مسكوك كوچك، همه اين مسائل را حل كرد، يك دهقان از اينپس ميتوانست مازاد محصول مزرعه خود را به پول، كه استفاده از آن آسان بود، تبديل كند و در خريد لوازم مورد نياز خود آن را به كار ببرد. توليدكنندگان كمسرمايه يعني خردهفروشها، متاع خود را در مقابل پول كه صرفهجويي و پسانداز كردن آن امكان داشت به فروش ميرسانيدند. كارگر ديگر مجبور نبود كه دستمزد خود را (كه تا آنموقع با جنس پرداخت ميشد) بخورد. ظهور اقتصادي پولي به همه اجازه داد كه از مزاياي تمذن بهرهمند شوند. اما پول، توليدكنندگان كوچك را مطيع صاحباختيار ديگري كرد. اين صاحباختيار، پولدار رباخوار بود و متأسفانه هرجا كه پول ظاهر ميشد، منفعت و رهن و بدهكاراني را كه كارشان به غلامي ميكشيد، همراه خود داشت. در مجامع يهود، يوناني، و ايتاليايي جدال بدهكار و طلبكار، رايجتر از نخستين اختلافات سياسي بود. بعد از استقرار امپراتوري روم، فعاليتهاي اقتصادي بيشازپيش كسب اهميت كرد.
... كاروانهاي شتر درحاليكه كالاهايي از قبيل ادويه، عطريات، دارو و جواهرات داشتند مرتبا از صحرا ميگذشتند. اين كاروانها از عربستان و بين النهرين به راه افتاده به شهرهاي پترا، غزه، بعلبك، پالمير ... ميرفتند. تجارت دريايي ميان مصر و هند بر اثر مراقبت روم توسعه يافت و در نتيجه، اعراب كه حملونقل كالاها را با قافله منحصر به خود كرده بودند تا حدي از ميدان فعاليت خارج شدند ... با استفاده از بادهاي موسمي مسافرت ميان مصر و هند ششماه طول ميكشيد و براي مراجعت از هند به مصر حداكثر سهماه كافي بود ... كاروانهاي دريايي كالاهاي هندي و چيني را به بازارهاي روم حمل ميكردند.
واردات معمولا شامل محصولات تجملي از قبيل رقاصه، طوطي، آبنوس، عاج، مرواريد، سنگهاي قيمتي، ادويه و عطر هند و ابريشم و داروهاي چيني بود. بعضي از آنها مانند فلفل مورد نياز عموم و در درجه اول اهميت قرار داشت ... روميها علاوه بر سكههاي طلا، پارچههاي درجه اول، لوازم شيشهاي يا فلزي، و پوست آهو براي نوشتن به شرق صادر ميكردند ...» «32»
______________________________
(32). سير تاريخ، پيشين، ص 183 به بعد (به اختصار).
ص: 120
تعميم افزارهاي آهني
پيشرفت در صنايع فلزي و كاهش نرخ فلزات و شيوع لوازم آهني ارزان در تمام شؤون اقتصادي و اجتماعي مردم مؤثر افتاد. در زمان حمورابي با يك سيكل نقره 120 تا 150 سيكل مس يا 14 سيكل قلع خريداري ميشد. در آسياي صغير با همين مبلغ 40 سيكل آهن به دست ميآمد. هزار سال بعد ارزش يك سيكل نقره برابر با دويست و بيست و پنج سيكل آهن و 180 سيكل مس بود. علت تنزل قيمت مس را ميتوان با شيوع استعمال لوازم آهني ارزان و استفاده روزافزوني كه از آهن در كارهاي عمومي ميشد، دريافت. كاهش بهاي آهن نه تنها به توسعه كشاورزي و صنعت كمك كرد بلكه موجب گسترش دامنه جنگ نيز گرديد. هر روستايي ميتوانست تبر و تيشه از آهن براي آماده كردن مزارع خود داشته باشد و با خيشهاي آهني زمينهاي سنگلاخ را شخم بزند. ازاين پس اشخاص عادي كه اسلحه آهني داشتند، نجبا و اشراف را حقير ميشمردند و نيمهوحشيان عقبمانده هم ميتوانستند با دولتهاي متمدن، كه بعلت انحصار لوازم مفرغي مدتها رويينتن و شكستناپذير محسوب ميشدند، به جنگ برخيزند.
... در عصر آهن، تودهها در سايه سه كشف و اختراعي كه صورت گرفته بود يعني، آهن، الفبا و پول مسكوك، از مزاياي تمدن بهرهمند شدند. آهن سبب شد كه روستاييان از مزاياي سيستم اقتصادي جديد استفاده كنند. كشاورزان كمبضاعت ميتوانستند از اين پس قطعهزمين كوچكي را آباد كنند و با استقلال و آزادي بيشتري ميزان توليد خود را افزايش دهند. به موازات اين پيشرفت، صنعت نيز توسعه يافت و نرخ حملونقل پايين آمد، جنس و كيفيت محصولات مرغوبتر شد و درعينحال بهاي كالاها تخفيف يافت. از سال 1200 ق. م.
به بعد استعمال فلز جديد بسرعت در آسياي غربي و يونان و در نتيجه فعاليت فنيقيها و اتروسكها در غرب معمول گشت و از سال 650 به بعد در مصر نيز مورد استفاده قرار گرفت.
وضع اقتصادي مردم در يونان به علت كثرت منابع روشنتر است:
به عقيده پيرروسو:
در يونان در عهد پريكلس هنوز صنعتگران گروهي از پيشهوران ساده و مجزا بودند از قبيل نانوا، قصاب، آسيابان، ميوهفروش، نساج، رنگرز، كفاش، نجار، نقاش، سراج، پشمريس، تراشدهنده مرمر، آبطلاكار، آهنكوب ... و غيره، و حتي هرروز در ميدانهاي عمومي، استادان طباخ همراه شاگرد آشپزها و اسباب و ابزار آشپزي به انتظار مشتري ميايستادند. غير از اينها كه تنها در دكان خود كار ميكردند، كارگران ديگري نيز در كارخانهها استخدام شده بودند، اما اين كارخانهها بسيار حقير بود. در سال 404 ق. م. مهمترين كارخانه در يونان كارگاهي بود كه سپر ميساخت و 129 كارگر در استخدام خود داشت و در همهجا با تحسين بسياري از دو كارخانه ديگر، كه متعلق به پدر دمستن «33» بود، گفتگو ميكردند كه يكي اسلحه ميساخت و 32 كارگر داشت و ديگري رختخواب درست ميكرد و بيست نفر در اين كار شركت داشتند.
______________________________
(33).Demosthene
ص: 121
مهمترين كارگاههاي عمومي مراكز نساجي بود و اگرچه در آن زمان هنوز پارچههاي معمولي و مصارف عمومي در خانهها بافته ميشد ولي رويهمرفته صنعت نساجي پيشرفت بسيار كرده و روشهاي قديمي تكميل شده بود ... در اين عهد روش رنگ كردن پارچهها را خوب ميدانستند. «34»
در يونان آن دوران طبقه متوسط، براي آنكه نتيجهاي از مبارزات خود به دست آورد، معمولا متحدين خود را از ميان تهيدستان يعني خردهمالكين مقروض، اجارهداران و دهقانان و حتي پيشهوران و كارگران انتخاب ميكرد.
«در دموكراسي يونان، در قرن پنجم، زنان هيچ نقشي در زندگي اجتماعي انجام نميدادند. آنها هم زندگي محدود خانهداري مسلمانان كنوني را داشتند. عنوان مدني و ذيحقوق يك امتياز موروثي شده بود و بيگانگان آتن ... و بيشتر صنعتگران و پيشهوران نميتوانستند از اين عنوان استفاده كنند. «35»
بازرگاني و تجارت
فعاليت بازرگاني و تجارت رابطهاي ناگسستني باامنيت و وسايل ارتباطي دارد.
«... تحول و تكامل وسايل حملونقل، ارتباط نقاط مختلف را از راه دريا و خشكي آسان كرد. مصريها، در دوره امپراتوري ميانه، قايقهايي با 16 متر طول و 20 متر عرض ميساختند كه ظرفيت حمل 120 نفر را داشت. كشتيهاي كرتي كه در آغاز كار داراي 20 متر طول بود در دوره ميسني طول آنها به 30 متر رسيد ... در جلگههاي سوريه يك كاروان در روز پنجاه كيلومتر راه ميپيمود. ارابه سبك، كه با اسب كشيده ميشد، مدت مسافرت را بسيار كوتاه ميكرد ... زين و يراق كه ابتدا براي استفاده از گاو تعبيه شده بود براي حيوانات در كشيدن ارابهها به كار ميرفت ... مناطق متمدن به صورت مجموعه واحد و پيوستهاي از دجله تا نيل و آدرياتيك و از سواحل درياي سياه تا خليجفارس بههم مربوط بودند و در اين مجموعه واحد رفتوآمد دايم و آزادي صورت ميگرفت. در زمان صلح، پادشاهان بابل، آشور، ميتاني، هاتي و مصر به مبادله سفرا، زنان، هدايا، خدايان، پزشكان و پيشگويان ميپرداختند.
بطوري كه از بايگاني اسناد سياسي مربوط به قرن چهاردهم و سيزدهم برميآيد در شرق، اتحاد واقعي كشورها، نظير اتحاد كشورهاي اروپايي در قرن 19، معمول بود و خط ميخي و زبان اكدي زبان رسمي اين ملتها محسوب ميشد.» «36»
مورخان نوشتهاند:
با پيدايش و توسعه صنايع دستي و بازرگاني، شهرها به عنوان مركز توليد و توزيع صنايع و محل تمركز تجارت پديدار ميشوند. و بيشتر اين شهرها در كنار قرار گاههاي قديمي و مراكز فرهنگي و در جوار منابع آب و يا در محل تقاطع راههاي بزرگ ايجاد ميشوند.
______________________________
(34). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 73 و 74.
(35). سير تاريخ، پيشين، ص 198.
(36). همان، ص 164 تا 166 (به اختصار).
ص: 122
تماس بازرگاني، قبل از همه درميان كشورهايي كه در كرانه دريا يا ساحل رودخانه واقعند برقرار ميشود. حدود هزاره سوم پيش از ميلاد شهر در دولت هاي بردهدار فنيقي، واقع بر قسمت شمالي ساحل شرقي مديترانه، تقريبا كاري جز دادوستد نداشتند.
جهان باستان را شبكهاي از راههاي بازرگاني شيار ميكرد. اين راهها دورترين كشورها را در آسيا و افريقا به يكديگر مربوط ميساخت.
پيشرفت مناسبات كالايي- پولي، اختلاف ثروت را تشديد ميكرد. «37»
پيدايش مالكيت خصوصي
در شرق نزديك تا مرحله پايين بربريت، ثروت قبيلهها عبارت بود از محل سكني، البسه، جواهرات خشن و غير صيقلي و بعضي ظروف و اثاثه بسيار ساده خانه. در اين دوره غذاي هرروز در همان روز تهيه ميشد. ولي با گذشت زمان، اهلي كردن حيوانات و تربيت گلهها سرچشمه تازهاي از ثروت، كه تا آن زمان ناشناخته بود، به وجود آورد و شرايط اجتماعي تازهاي پديدار گرديد.
قبايل چوپان در اثر داشتن گلههاي اسب، شتر، خر، گاو، خوك و غيره از ديگران جلو افتادند و به اين ترتيب، اقوامي كه در اطراف دجله و فرات و نيل و سيحون و جيحون و دره گنگ زيست ميكردند، از بركت گلهداري و زراعت استفاده از فلزات، ثروتهايي به دست آوردند و از شكار حيوانات تا حدي بينياز شدند. حال ببينيم با تكامل طرز توليد چه تغييراتي در سازمان جامعه بوجود آمده است.
چنانكه قبلا گفتيم ژنس درميان كليه دستههاي بشر اوليه مشترك بود و تشكيل ميشد از اشخاص همخون كه نسبت آنها از طريق مادر معين ميشد. هر ژنس يك رئيس، موقع صلح، و يك فرمانده در هنگام جنگ انتخاب ميكرد و تمام اعضاي ژنس اعم از زن و مرد در انتخاب آنها شركت ميجستند. اختيارات رئيس مذكور پدرانه و اعمال او براساس مشاوره صورت ميگرفت.
هر قبيله از چندين ژنس تشكيل ميشد. زن و شوهر نميتوانستند از يكديگر ارث ببرند، بچهها هم از پدر خود ارث نميبردند، هيچيك از اعضاي ژنس حق نداشت در داخل ژنس با كسي مزاوجت نمايد. اگر متوفي مرد بود ارث او بين برادران و خواهران امي و برادر و مادرش، و اگر زن بود بين فرزندان و خواهران امي غير از برادرش تقسيم ميشد. در تشكيلات ژنس از سرباز، ژاندارم، پليس، اعيان و اشراف و پادشاه، حاكم، رئيس شهرباني، قاضي و زندان سخني درميان نبود. تمام اختلافات بوسيله اجتماع حل ميشد. زمين به قبيله تعلق داشت. در بين مردم، فقير و محتاج ديده نميشد. زندگي اشتراكي ژنس وظايف خود را به پيرمردان و بيماران و مجروحين جنگ انجام ميداد. تمام افراد قبيله از زن و مرد آزاد و باهم برابر بودند. هنوز بردگي پيدا نشده بود. همه كار ميكردند و هنوز فرقي ميان حق و
______________________________
(37). تاريخ جهان باستان، ج 2. پيشين، ص 9.
ص: 123
تكليف وجود نداشت. در تشكيلات ژنس مرد به جنگ ميرفت، شكار ميكرد، به صيد ماهي ميرفت، مواد اوليه خوراك و ظروفي كه براي اين كار ضروري بود، تهيه مينمود، و زن به امور خانه رسيدگي ميكرد، ميپخت، ميبافت، ميدوخت. هريك از آنها صاحب اختيار قلمرو خودشان بودند. آنچه بطور مشترك حاصل ميشد، بطور مشترك مورد استفاده قرار ميگرفت. هنوز اين جمله كه ميگويند: «مالكيت ثمره كار شخصي است» معني و مفهومي نداشت. ولي بشر در اين مرحله باقي نماند بلكه، چنانكه قبلا اشاره كرديم، در شرق نزديك و خاورميانه بشر به پرورش و تربيت حيوانات توفيق يافت و قبايل چوپان از بركت گلهداري و زراعت، داراي شير، گوشت، پوست، پشم و نخ و پارچه شدند. كشاورزان نيز با افزارهاي ابتدايي خود مقداري مواد غذايي تهيه ميكردند. از اين دوره به بعد فكر مبادله در بين قبايل قوت گرفت. قبايل چوپان به همسايگان خود يكي از حيوانات اهلي را عرضه ميكردند و قبايل زارع، حيوان را با ميل براي مبادله ميپذيرفتند. در آن دوره حيوان نقش «پول» را انجام ميداد.
پيدايش بردگي
اشاره
تربيت حيوانات، و اختراع چرخ ارابه و گاوآهن و افزايش محصولات كشاورزي و رشد تدريجي صنعتهاي خانگي، سبب گرديد كه انسان بيش از محصولي كه براي نگاهداري خود لازم داشت، توليد كند. از اين دوره همه به فكر افتادند كه از نيروي كار خود و ديگران بهرهبرداري كنند. جنگ، اين نيروها را در اختيار فاتحان قرار داد، به اين معني كه از اين پس اسراي جنگي را به غلام مبدل نمودند. قبل از اين تاريخ، دشمنان مغلوب را يا ميكشتند يا آنها را به عنوان برادر در قبيله فاتحين ميپذيرفتند. زنان را شوهر ميدادند و يا آنها و فرزندانشان را درشمار اعضاي قبيله قبول ميكردند. ولي بعدها، كه در اثر پيشرفت زراعت و پرورش حيوانات و استفاده از فلزات و پارچهبافي نيروي كار بشر ارزش مبادله پيدا كرد و در معرض فروش قرار گرفت، از كار اسيران جنگي براي فعاليتهاي اقتصادي استفاده كردند، بخصوص كه اسيران مذكور هم مانند حيوانات توليد نسل ميكردند و زياد ميشدند. از اين تاريخ نه تنها گلههاي چهارپايان بلكه گلههاي بشري نيز به نام غلام و برده در اختيار رؤساي خانوادهها قرار ميگيرد.
به اين ترتيب، ميبينيم كه تقسيم قبيلهها به چوپان و زارع و بالا رفتن ميزان توليد و افزايش ثروت يك دنباله و نتيجه قطعي به بارآورد و آن عبارت از بردگي بود. از اين پس جامعه بشري به دو طبقه ارباب و بنده تقسيم ميشود.
از اين دوره انقلاب عظيمي در خانوادهها پيدا شد، سود و بهرهبرداري هميشه نصيب مرد بود زيرا اهلي كردن حيوانات و حفظ و نگهداري از آنها بر عهده مرد بود و زن برخلاف گذشته مقام دوم را احراز كرد. در اين مرحله كاري كه زن در خانه انجام ميداد در پهلوي كار پرمحصول مرد هيچ بود. از همينجا ميتوان فهميد كه نجات زن و مساوات او با مرد تا وقتي كه زن از كار مثمر اجتماعي بركنار باشد غير ممكن است.
نظام بردهداري
«يكي از دورههاي مهم تاريخ بشر دوران پرتلاطم بردهداري است ...
كشورهايي كه در آنها نظام بردهداري كلاسيك پديد آمد و تكامل
ص: 124
يافت، قبل از همه، مصر، بابل، آشور، پارس، چين، هند در آسيا و افريقا و يونان و روم در اروپا بوده است ... بعضي از كشورها در تكامل فرهنگي و اجتماعي خود از كنار نظام بردهداري گذشته و بدون عبور از اين مرحله تاريخي مستقيما به نظام فئودالي گام نهادند ...
در شرايط جهاني خاص عصر ما، عبور به مرحله بردهداري يا فئوداليسم يا حتي سرمايهداري نميتواند امري اجتنابناپذير تلقي شود. برعكس در شرايط كنوني برخوردهاي اجتماعي در عصري كه حيات هرملتي بطريقي با زندگي فرهنگي و اقتصادي ملل ديگر پيوند يافته است و در زماني كه سير تاريخ، در مجموع، بوسيله ملتهايي هدايت ميشود كه در جبهه مقدم تكامل اجتماعي و تمدن قرار دارند، طبيعيترين راه تكامل ملتهايي كه در شاهراه عمومي تاريخ، عقب مانده و يا بر اثر هجوم استعمار عقب رانده شدهاند، جهش از روي تمام مراحل تاريخي به عاليترين مرحله تمدن زمان است ... نظام بردهداري در مقايسه با نظام اشتراكي اوليه گامي به پيش محسوب ميشود. زيرا فقط با ظهور بردهداري است كه قسمتي از نيروي انساني، از مشقات كار دستي فراغت مييابد. با تكامل ادوات و وسايل توليدي رفتهرفته مالكيت خصوصي به وجود ميآيد و حق تملك نه فقط بر محصول كار بلكه بر خود توليدكننده نيز مسلم ميگردد. به اين ترتيب بردگان ملك طلق ارباب شدند. بردگان از راه جنگ و غارتگري به دست فاتحان ميافتادند. بعدها افراد وامدار و تهيدست نيز به خيل بردگان اضافه شدند. در نظام بردهداري براي نخستينبار جامعه به طبقات مختلف المنافع تقسيم ميشود. طبقه به گروهي از مردم اطلاق ميشود كه داراي منافع اقتصادي و اجتماعي مشترك هستند. پسازآنكه در نتيجه تكامل وسايل توليدي اضافه توليد به وجود آمد، صاحبان برده به بهرهكشي از كار بردگان پرداختند، و چون بردگان غالبا در نتيجه مظالم بردهداران راه طغيان پيش ميگرفتند، طبقه اربابان براي حفظ موقعيت اقتصادي و اجتماعي خود، سازماني به نام دولت پديد آوردند تا در پناه آن بتوانند از سرپيچي بردگان جلوگيري كنند.
نخستين وظيفه دولت بردهدار اعمال فشار به منظور بهرهكشي دايمي از كار زحمتكشان بود، و وظيفه دوم آن گسترش خاك به قصد غلبه بر اقوام و قبايل ديگر و تبديل آنان به برده يا خراجگزار بود. نخستين دولت بردهدار آسيا و افريقا در بين هزاره چهارم و دوم قبل از ميلاد، در بين النهرين، سومر، اكد، بابل، و نيز در سرزمينهاي چين و هند تأسيس شد.
پادشاهي آشور در نيمه اول هزاره دوم به وجود آمد. در همين دوران بود كه امپراتوري نيرومند هيتي در فلات آسياي صغير بنيان گرفت. در قرن پانزدهم پيش از ميلاد در سرزمين كنوني يمن، پادشاهي قديمي عرب، ميتاني، تشكيل شد و در هزاره اول در ماوراي قفقاز، پادشاهي اورارتو ايجاد گرديد.
بعدها در قرن هفتم تا ششم پيش از ميلاد در آسياي مركزي، دولت خوارزم و در سرزمين افغانستان كنوني پادشاهي كوشانها به وجود آمد. در قرن هشتم پيش از ميلاد، در بخش غربي ايران، مادها حكومت خود را تأسيس كرده بودند و در قرن ششم پيش از ميلاد امپراتوري پارس جانشين آنان شد.
ص: 125
در قرن هشتم تا ششم پيش از ميلاد در يونان، و در قرن ششم در روم نظام بردهداري پاي به عرصه نهاد.» «38»
ويژگيهاي نظام بردهداري در آسيا و افريقا
«خصلت مناسبات توليدي، نظام اقتصادي جامعه را تعيين ميكند اين نظام شالودهاي است كه بر روي آن، مناسبات اجتماعي گوناگون انديشهها و نهادها «39» بنا ميشود. ابتدا، نهادهاي قضايي و سياسي بنيان مييابد، سازمانهاي دولتي و مذهبي و گروهبنديهاي سياسي و خلاصه روبناي سياسي جامعه شكل ميگيرد، سپس ايدهها و انديشههاي سياسي، فلسفي، مذهبي، قضايي و هنري و مانند آن، كه همه آنها روبناي ايدئولوژيك جامعه را درست ميكنند، قوام مييابد.
جابجا شدن و تغيير پايه و شالوده، يعني مناسبات توليد، تغييرات متناسبي را در روبناي جامعه موجب ميشود، ولي روبنا هرچند به زيربنا بستگي دارد، با اينهمه به نوبه خود در چگونگي نيروهاي توليد، و ريشه آن اثر ميگذارد و ميتواند تغيير يا جابجا شدن آن را كند يا تند سازد ... جامعه يك صورتبندي اقتصادي و اجتماعي است. جامعه بردهدار، در مجموع جامعهاي است انباشته از تضادها و مخاصمات كه برمبناي مالكيت خصوصي وسايل توليد و استثمار طبقه حاكم از توليدكنندگان فاقد اين وسايل، قرار دارد ...» «40»
پدرشاهي يا آغاز فرمانروايي مرد بر زن
تا روزگاري كه اصول مادرشاهي برقرار بود و نسب فقط از سمت زنان معين ميشد، ميراث عموما به نزديكترين اقوام يعني به همخونهاي شاخه مادر ميرسيد، زيرا كه ثروت ژنس بايد درخود ژنس باقي بماند. ولي پسازآنكه، در اثر گلهداري و پيشرفت زراعت، ثروت فزوني يافت و موقعيت اجتماعي و اقتصادي مردان بالا رفت، به اين فكر افتادند كه رسم موجود ميراث را به نفع فرزندان خود ديگرگون سازند. اين تحول كه به عقيده بعضي از جامعهشناسان و مقتصدين از شگفتترين و بزرگترين انقلابات اجتماعي است بالاخره به اين صورت عملي شد كه تصميم گرفتند كه اخلاف مرد در ژنس باقي بمانند و اخلاف زن از ژنس بيرون بروند يعني به ژنس پدر خودشان بروند و به اين ترتيب، تعيين نسب از جانب مادر و حقوق ارثي مادري ملغي گرديد. واژگون شدن حقوق مادري، شكست بزرگ تاريخي جنس زن بود. به اين طريق مرد در خانه فرمانروا نيز گرديد، مقام زن پايين آمد و اسير و بنده شهوت مرد و افزار ساده توالد و تناسل شد. از اينپس زن را بدون قيد و شرط در اختيار مرد قرار دادند. با ظهور پدرشاهي، ما وارد قلمرو تاريخ ميشويم. به عقيده جامعهشناسان در دورهاي كه سرحد ميان مرحله وسط و مرحله بالاي بربريت است، از خانواده سندياسميك، خانواده «مونوگاميك» «41» براساس وحدت زوج و زوجه به وجود ميآيد، و مراد از تشكيل اين خانواده اين است كه بچههايي از يك
______________________________
(38). همان، ص 5 به بعد (به اختصار).
(39).Institution
(40). تاريخ جهان باستان، ج 2، پيشين، ص 8 به بعد، (به اختصار).
(41).La Famille monogamique
ص: 126
پدر مشخص و غير قابل انكار به وجود بيايند و وارث و مالك ثروت پدر خود بشوند. اختلاف اين خانواده با خانواده سندياسميك در اين است كه رابطه ميان زوجين خيلي محكمتر است و گسستن آن به دلخواه طرفين نيست و فقط مرد ميتواند رابطه زناشويي را قطع كند. از مشخصات خانواده مونوگاميك يكي اين است كه مرد كاملا آزاد است، و عده كثيري كنيز و غلام زيبا در اختيار خوددارد و ميتواند با آزادي تمام از آنها متمتع شود، ولي اگر احيانا زن به ياد روابط قديمي جنسي بيفتد و بخواهد آن را تجديد كند، شديدتر از كليه ادوار گذشته تنبيه و مجازات ميشود. به اين ترتيب ميبينيم كه خانواده مذكور در حقيقت مونوگاميك نيست، مگر براي زن.
پيدايش خانواده مونوگاميك، يكي از نشانههاي مشخصكننده تمدن است كه در كنار بردگي و مالكيت خصوصي در جوامع بشري ظهور كرده است.
در طول تاريخ، آزادي روابط جنسي، كه در عهد كهن متداول بود، با غلبه ازدواج سندياسميك و مونوگاميك از بين رفت. زنان مقيد و محدود شدند ولي زنبازي براي مردان عملا مورد تسامح قرار ميگيرد و فقط به زبان از آن بدگويي ميكنند. ازاينپس ازدواجها غالبا براساس مصلحت دودمان و براي حفظ و ازدياد مكنت خانواده صورت ميگيرد و عشق و اراده زوجين در عقد ازدواج مدخليت ندارد و غالبا ميبينيم كه مثلا نامزد فلان شاهزاده يا بهمان فئودالزاده را پدر و مادر آنها و يا شيوخ قوم انتخاب ميكنند، بدون اينكه با او در اين امر حياتي مشورت و گفتگو نمايند.
از آنچه گذشت به اين نتيجه ميرسيم كه با پيدايش و تكامل گلهداري حق مادري در مقابل حق پدري مجبور به عقبنشيني شد و مرد از زن خواست كه كاملا به شخص او وفادار باشد تا كودكاني كه از او به دنيا ميآيند و ميراث ميبرند، فرزندان حقيقي خود مرد باشند. با اين انقلاب، انتقال ارث، كه تا آن تاريخ از طريق زن صورت ميگرفت، به اختيار جنس مرد درآمد. «هنگام زناشويي و ازدواج همانطور كه غلام و كنيز را در بازار ميخريدند زن را نيز ميخريدند. هنگام وفات مرد، زن نيز مانند ساير دارايي او به ميراث ميرفت و در برخي نقاط زن را خفه ميكردند و با شوي مرده به خاك ميسپردند تا در آن جهان به خدمت شوهر خود قيام كند.
پدر خانواده به خود حق ميداد كه با زن و فرزندانش هرچه ميخواهد بكند حتي در فروش و كرايه دادن آنها نيز آزاد بود.
از دوره پدرشاهي به بعد زن موظف است كه عفت خود را قبل و بعد از زناشويي حفظ كند و مطيع و منقاد شوهر خود باشد ...
با پيشرفت مالكيت، زنا، كه سابق بر آن از گناهان صغيره بهشمار ميرفت، در زمره گناهان كبيره قرار گرفت. نصف ملتهاي ابتدايي كه ما ميشناسيم به زنا اهميت چنداني نميدهند.
هنگامي كه مرد به مالكيت رسيد نه تنها از زن وفاداري كامل ميخواست، بلكه بزودي به اين نكته متوجه شد كه زن نيز ملك او ميباشد و حتي وقتي همكه زن خود را از راه مهماننوازي، به همخوابگي مهمان واميداشت، اين عمل را از آنرو ميكرد كه زن را از لحاظ
ص: 127
جسد و روح ملك خود ميپنداشت. پايان اين تصور به آنجا رسيد كه زن را مجبور ساختند با ساير اشياء مرد پس از مردن وي در قبر برود و با او دفن شود. در رژيم پدرشاهي مجازات زنا با مجازات دزدي يكسان بود گويي زنا نيز تجاوزي نسبت به مالكيت محسوب ميشود، و اين مجازات كه در قبايل ابتدايي چيز قابل ذكري نبود، تا پاره كردن شكم زن زناكار، پيش رفت. چون در طي قرون متوالي زنان بر اثر اقدام به زنا مجازاتهاي سخت چشيدهاند، اينك حس وفاداري زن نسبت به شوهر حالت استقراري پيدا كرده و جزء ضمير اخلاقي وي گرديده است» تعدد زوجات امري عادي بود و مرد بيزن مقام و منزلتي نداشت. در زمانهاي ابتدايي براي زنان نازا بودن ننگي عظيم بود و از كف دادن بكارت عيب نبود، حتي اگر زني قبل از ازدواج فرزندي ميآورد زودتر مردان داوطلب زناشويي با او ميشدند، و در برخي قبايل چون داماد عروس خود را بكر مييافت نگران و برآشفته ميشد و مادر عروس را به باد ناسزا ميگرفت.
ولي اين آداب و سنن پس از استقرار مالكيت فردي تغيير كلي يافت. پسازآنكه مرد مالك زن شد ميخواست اين مالكيت به پيش از ازدواج هم امتداد يابد و بدين ترتيب، عفت و بكارت زن مورد توجه قرار گرفت و علامت امانت و وفاداري زن به شوهر گرديد. ولي چنانكه گفتيم مردان هرگز خود را به هيچ اصلي مقيد نكردهاند. ويل دورانت محقق عاليقدر امريكايي در پايان اين بحث مينويسد: «در تمام تاريخ حتي يك نمونه نميتوان يافت كه اجتماعي از مرد خواسته باشد كه تا موقع ازدواج عفت خود را حفظ كند و در هيچيك از زبانهاي عالم نميتوان لغتي يافت كه معني آن مرد بكر باشد.
هاله بكارت هميشه بر گرد سر و صورت دختران ديده ميشود و از بسياري جهات سبب خرد كردن و از پا درآوردن آنان شده است.» «42»
چگونه دولت به وجود آمد
در دوران زندگي اشتراكي همه مردم داراي حقوق مساوي بودند و از جهات مختلف بين مردم اختلافي نبود و اگر اتفاقا در موردي گفتگو و اختلافي روي ميداد پيران و ريشسفيدان قوم به حل مشكل ميپرداختند و اثري از حاكم، مأمورين انتظامي، قاضي و زندان نبود. پس از پيدايش مالكيت، و رواج مبادله و ظهور پول و سود، اندكاندك آثار مبارزات و اختلافات طبقاتي ظاهر شد. ويل دورانت مينويسد: در مراحل اوليه تكامل اقتصادي غريزه مالكيت بسيار ضعيف بود. در بين اقوام ابتدايي، زمين بصورت اشتراكي ملك همگان بود. اروپاييهايي كه پيش از ورود مدنيت به قاره افريقا سفر كردهاند، نوشتهاند كه چون به يك سياه افريقايي خوراك يا چيزهايي ديگري را ميبخشيدند، بيدرنگ، ميان همراهان خود قسمت ميكرد.
اگر آن چيز مثلا يك دست لباس بود، كلاه را يكي بر سر ميگذاشت و كت را يكي و شلوار را
______________________________
(42). تاريخ تمدن، (كتاب اول- بخش اول)، پيشين، ص 75. در تنظيم مطالب مربوط به تحول خانواده، از بخش اول تاريخ تمدن ويل دورانت از صفحه 52 به بعد و از دايرة المعارفهاي خارجي و چند كتاب ديگر استفاده شده است.
ص: 128
ديگري ميپوشيد. يكي از مبلغين مذهبي مينويسد: «اين قبايل با چنان محبت و ادبي با يكديگر رفتار ميكنند كه بندرت نظير آن درميان ملل متمدن ديده ميشود، و اين بدون شك نتيجه آن است كه دو مفهوم مال من و مال تو كه آتش احسان را در دلها ميكشد و شعله آز را برميافروزد، در نزد آنان وجود ندارد.» «43»
«در دوره بردگي دولت دو وظيفه اساسي برعهده دارد: يكي سركوبي مقاومت تودههاي مردم و سپس توسعه مرزها و يا دفاع از آنها در برابر همسايگان. نابرابري طبقاتي و دولت، هردو حقانيت ايدئولوژيك خود را در مذهب مييابند.»
در نتيجه پيشرفت زراعت و گلهداري و تكامل وسايل توليدي، ازدياد محصول در تمام شاخهها، اعم از فلاحت و گلهداري، بشر را قادر به توليد بيش از احتياج خويش ساخت.
در نتيجه بنيان مالكيت و توليد اشتراكي متزلزل گرديد و مالكيت خصوصي و بردگي به وجود آمد. در اين دوره است كه طبقه حاكمه با استفاده از كار غلامان، زايد بر احتياج توليد ميكند و نيروي كار بشري ارزش مبادله مييابد و در معرض فروش قرار ميگيرد و استفاده و بهرهكشي انساني از انسانهاي ديگر آغاز ميشود. در نتيجه عدهاي با استفاده از غلامان و تكامل فن توليد ثروت كلاني به دست آوردند و بر ديگران مسلط شدند. در اين دوره است كه در نتيجه كار مداوم و رقابت غلامان، دهقانان به فقر و تنگدستي گرفتار ميشوند و طبقه فرمانروا پول و ثروت حاصله را به آنان در مقابل ربح قرض ميدهند و چون اين طبقه معمولا قادر به پرداخت دين خود نبودند ناچار پس از مدتي زمين آنها به تصرف داين درميآمد و اگر فروش زمين تكافوي پرداخت قروض را نميكرد يا قرضه بدون وثيقه بود آنوقت شخص مقروض ناچار بود فرزندان خود را به بردگي بفروشد. فروش فرزند بوسيله پدر نخستين ميوه رژيم بردگي بود. از اين دوره به بعد، چنانكه گفتيم در نتيجه استحكام مباني پدرشاهي، تسلط و اقتدار اقليت به ارث به اولاد آنها منتقل ميشود و با استقرار و تثبيت رژيم بردگي اختلافات و مبارزات طبقاتي وسعت ميگيرد. بردگان و ديگر طبقات ناراضي براي رهايي از قيد و بندهاي موجود، غالبا طغيان ميكنند و طبقه فرمانروا، براي مطيع و منقاد ساختن طبقات ناراضي، تشكيلات و سازماني براي فشار به محرومين به وجود ميآورد كه پايه اساسي دولت را تشكيل ميدهد. به اين ترتيب از دوران بردگي به بعد دولت به صورت آلت و ابزار كار طبقه حاكمه وقت درآمد. در دوره بردگي، ارباب، غلام را جزو دارايي خود ميدانست و در بهرهكشي و كشتن و فروختن او آزاد بود. غلام حق نداشت زني اختيار كند، بلكه ارباب هروقت مصلحت ميديد زني را در اختيار او ميگذاشت تا از راه توالد و تناسل بر تعداد غلامان خود بيفزايد. زن غلام، كنيز ارباب بود و ممكن بود او را به همخوابگي خود يا ديگران درآورد. اربابان و طبقات حاكم آن دوره و حتي متفكريني چون ارسطو غلام را انسان نميدانستند، بلكه او را ابزار ناطق و جانداري ميشمردند، و وجود بردگان را براي رفع نيازمنديهاي مردم آزاد لازم ميدانستند و معتقد بودند كه غلام، غلام خلق شده و بايد عمر خود را در خدمتگزاري مردم آزاد سپري سازد.
______________________________
(43). تاريخ تمدن، (كتاب اول- بخش اول) پيشين، ص 75.
ص: 129
حال ببينيم چرا ارسطو يعني بزرگترين متفكر دنياي قديم از اين فكر ارتجاعي جانبداري ميكند.
عدهاي از صاحبنظران معتقدند كه اخلاق و عادات بشري و كليه ناعدالتيها و تمام صور فساد اجتماعي، مانند دروغگويي، تزوير، وقاحت، و پستي كه در يك اجتماع طبقاتي كه بر اصول آقايي انسان بر انسان مبتني است وجود دارد، خود نتيجه و محصول وضع قواي توليدي است. هر وقت قواي توليدي تغيير كند سازمان اجتماعي و اخلاق و عادات جامعه نيز دگرگون ميگردد. به عقيده اين دسته از دانشمندان، تاريخ بشر از قسمتهاي مجزا و بدون ارتباط بههم؛ يعني تاريخ حقوق، تاريخ اخلاق، تاريخ فلسفه، و غيره تشكيل نميشود بلكه تاريخ بشر عبارت است از يك تاريخ منحصربهفرد مناسبات اجتماعي افراد بشر كه در نتيجه وضع و درجه تكامل قواي توليدي اجتماع به وجود ميآيد، آنچه كه به نام «طرز تفكر» «44» معروف است، عبارت است از همان انعكاس ساده و متنوع اين تاريخ منحصربهفرد و غيرقابل تقسيم بشري در مغزهاي افراد انسان. بنابراين، اگر مردي چون ارسطو نظام بردگي را ميپسندد و به مظالم رژيم بردگي صحه ميگذارد براي آن است كه فكر ارسطو محصول و انعكاس سازمان اقتصادي آن دوره است و منافع طبقاتي ارسطو ايجاب ميكند كه نظام اقتصادي بردگي را مورد تأييد قرار دهد.
از آنچه گفتيم چنين برميآيد كه نيروهاي توليدي كه در اختيار بشر است سرچشمه و منشأ كليه روابط اجتماعي است. اين روابط منافع و تمايلاتي را به وجود ميآورد و با گذشت زمان، اين منافع به صورت قوانين تظاهر ميكند و هرقانون حامي و مدافع طبقه بخصوصي است.
تكامل نيروهاي توليدي باعث ميشود كه اجتماع بشر به طبقات مختلف تقسيم شود. منافع اين طبقات نه تنها با يكديگر اختلاف دارد بلكه در مواردي بين منافع طبقات تضاد كامل حكمفرماست. در نتيجه تضاد منافع، كشمكشهاي خصمانه بين طبقات يا مبارزه طبقاتي پديد ميآيد و در نتيجه سازمان خانوادگي جاي خود را به سازمان دولتي واگذار ميكند. و وظيفه سازمان دولتي اين است كه منافع طبقه حاكمه را حمايت و نگهداري نمايد. به اين ترتيب، حقوق اجتماعي، نظم دولتي، و اخلاق هريك از اقوام، نتيجه مستقيم روابط اقتصادي حاكم در بين آن قوم است.
شهرها و بدايع تاريخي عهد كهن
معلوم نيست از چه تاريخي جامعههاي دهنشين به جوامع شهر تبديل شدهاند؛ آنچه مسلم است اينكه، پيدايش و بقاي شهر هنگامي ميسر است كه دادوستد كالاها و مصنوعات گوناگون در سايه امنيت راهها امكانپذير باشد و در پناه حكومت مركزي مقتدر، فئودالها و ياغيان، متعرض مردم شهرنشين نشوند. تأمين آذوقه شهرهاي بزرگ و پرجمعيت فقط با داشتن راههاي
______________________________
(44).ideologie
ص: 130
زميني و دريايي امن و آرام صورتپذير است. در دورههاي قديم بهترين وسيله حملونقل، آب بود و در صورت نبودن راههاي آبي، ناگزير به چهارپايان يا به آلات نقليه چرخدار متوسل مي- شدند؛ زيرا عملا حمل كالا و آذوقه بتوسط انسان مقرون به صرفه نبود. از مختصات شهرها، قوانين و نظامات و مقرراتي است كه طبقه حاكمه وقت براي تثبيت موقعيت خود، تدوين مي- كند. در دهات و شهرهاي كوچك، بعلت آشنايي مردم با يكديگر، تشخيص گناهكار و بيگناه چندان دشوار نيست ولي در شهرهاي بزرگ براي تأمين امنيت و آرامش، وجود قوانين و نظامات اجتماعي ضرورت دارد.
به عقيده دكتر گيرشمن، در ايران، دهكده ماقبل تاريخي سيلك با گذشت زمان به يك شهر مستحكم تبديل شد. «كاخ، ساختمانهاي فرعي، و شايد يك معبد و محلههاي سكونت و اطراف آن را ديواري با استحكامات و برجها، براي مقاومت در برابر محاصره فرا، گرفته بود.» «45»
بعدها در نتيجه زدوخوردهايي كه بين سكنه نجد ايران با آشوريها درگرفت، منظره نجد ايران تغيير يافت و به تقليد ساختمانهاي سلطنتي آشور و كمابيش به همان وضع، شهرهاي مستحكم ايران را با ديوارهاي دوگانه يا سهگانه كه اطراف آن را خندقها و باروهايي فراگرفته بود مجهز كردند. برجها بوسيله افراد مدافع نگهباني ميشد. تمدن و شهرنشيني در بين النهرين، مصر و هندوستان بعلت مساعدت و آمادگي محيط زودتر آغاز گرديد.
پيش از آنكه شورويها دست به كار كاوشهاي پردامنه در آسياي ميانه بزنند، گمان ميرفت كه شرق ايران و آسياي مركزي سرزميني بوده است بيشتر خالي از شهر و آبادي كه بيابانگردان در آن سكونت داشتند. كاوشهايي كه در مرو و بخارا و خوارزم و جاهاي ديگر شده اين نظر را دگرگون ساخته است؛ زيرا اينك بر وجود كانالهاي آبياري بزرگ و آباديهاي پرجمعيت در نيمه اول پيش از ميلاد آگاه گشتهايم. فرهنگ مادي شايد برابر با مغرب ايران پيش نرفته بود ولي در آن زمان ايشان به عصر آهن رسيده بودند و بر سفال نقاشي رنگي ميكردند. «46»
در همين ايامي كه هنوز مردم شهر روم و آتن در كلبههايي نظير مساكن عهد حجر قديم زندگي ميكردند، در مصر و بين النهرين و هندوستان، شهرهايي نظير ممفيس و تب «47» (در كنار نيل) و بابل و نينوا در ساحل فرات و دجله و موهنجودارو «48» در كنار رود سند با قدرت و عظمت خودنمايي ميكردند و از قوانين و نظاماتي پيروي ميكردند. پيرروسو خصوصيات شهر موهنجودارو را چنين بيان ميكند:
اين شهر بزرگ در ساحل سفلاي رود سند ساخته شده و قديمترين قسمتهاي آن مربوط به چهارهزار سال ق. م. بود. در طول خيابانهاي بسيار وسيع شهر، ساختمانهاي دو طبقهاي با آجر پخته ساخته شده بود كه عده بسياري از آنها داراي حمام مخصوص بودند، و تمام شهر لولهكشي آب جاري داشت و فاضلآب شهر
______________________________
(45). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 70.
(46). ميراث ايران، پيشين، ص 63.
(47).Thebes
(48).Mohenjodaro
ص: 131
به مجراي فاضلآبي كه با نهايت استادي ساخته شده بود، منتقل ميگرديد. «49»
و درباره مختصات شهر افسانهاي بابل پايتخت حمورابي چنين مينويسد: «شهر به تمامي در داخل دو ديوار عظيم قرار گرفته بود و ديوار خارجي در حدود 18 كيلومتر طول داشت. رود فرات از وسط شهر عبور ميكرد و پل واحدي دو قسمت آن را بههم متصل ميكرد. بيش از چهل كيلومتر بارانداز در كنار رودخانه براي پهلوگرفتن كشتيها ساخته شده بود كه در دو سوي رودخانه صفوف منظم كوچهها مشاهده ميشد كه عموما عمود بر يكديگر بودند. و به قول آندره پارو «50» «در نقشه شهر ديده ميشد كه نهايت مجاهدت را براي ايجاد نظم و توافق انجام دادهاند.» در دو طرف اين كوچهها گروه بيشماري از ساختمانهاي بزرگ سه تا چهار طبقه پيدرپي يكديگر قرار داشتند. در مركز شهر توده انبوه و متراكم قصور سلطنتي واقع بود كه از جانب شط بوسيله برج و باروي عظيمي كه فقط كلفتي ديوار آن 25 متر بود محافظت ميشد. به فاصله چهارصد متر از كاخ سلطنتي ذيقورات بزرگ يا برج بابل قرار داشت كه قاعده آن مربعي به طول 91 متر و بر روي آن هفت طبقه به ارتفاع 84 متر بنا شده بود.» «51» پيرروسو اين دوره از تاريخ بشر را عهد بناهاي غولپيكر نام نهاده و در مورد عجايب هفتگانه «52» مينويسد: «... ما فرصت شرح همه آنها را نداريم، بنابراين از باغهاي معلق بابل حدائق معلقه يعني معجزه ايجاد جنگلي از گلهاي نادر و ذيقيمت در زير آفتاب سوزان صحرا صرفنظر ميكنيم و حتي از تظاهرات پرشكوه و جلال نبوغ يوناني، از قبيل مجسمه ژوپيتر در كوه اولمپ كه بوسيله «فيدياس» از طلا و مرمر ساخته شد و 13 متر طول داشت نيز ميگذريم. مجسمه پرابهتي را كه سه قرن قبل از ميلاد مسيح در انتهاي بندرگاه رود «53» از مفرغ خالص ساخته شده بود و 32 متر طول داشت، نديده ميانگاريم و حتي از شرح چراغ دريايي اسكندريه كه مقارن همين ايام بر جزيره فارو «54» ساخته شده، ميگذريم و فقط متذكر ميشويم كه طبق اظهار جغرافيادان عرب «ادريسي» پايه اين چراغ از قطعات بزرگ مرمر ساخته شده بود كه بوسيله سرب بههم اتصال داده بودند و ارتفاع آن بين 120 تا 180 متر بود و نور آن از مسافت 60 كيلومتر ديده ميشد. اما صرفنظر از اين آثار بزرگ قدرت و فعاليت آدمي، آيا قصور و معابد و ساختمانهاي بزرگ مصر و بين- النهرين و بخصوص عجايب بابل و نينوا و خورساباد (نزديك موصل) و ممفيس و تب ارزش اين را نداشتهاند كه بواقع در عجايب واقعي جهان به حساب آيند؟ خوبست همراه باستانشناس فرانسوي مادام ديولافوا «55» به شوش برويم؛ آنجا كه خيمه و خرگاه پادشاهي هخامنشي برقرار شد؛ و از زبان وي ارقام حيرتآور ديگري بشنويم: تالار تخت شاهنشاهي 23 متر ارتفاع داشت و وسعت تالار با حياط داخلي قصر لوور برابر بود. مجموعه كاخ كه بر روي نوعي ايوان مصنوعي به ارتفاع 3 متر از سطح زمين ساخته بودند صدوبيست و سه هكتار يعني معادل جنگل بولوني «56» وسعت داشت و براي بنا نهادن آن انتقال 24 ميليون و ششصد هزار متر مكعب
______________________________
(49 و 51). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 54 و 55.
.AndreParrot
(52). عجايب هفتگانه دنياي قديم عبارتند از اهرام مصر، چراغ دريايي اسكندريه، باغهاي معلقه بابل، مجسمه فيدوس در المپيا، معبد افسوس، مقبره موزولوس، ستون مشهور رودس.
(53).Rhude
(54).Pharos
(55).Dieulafoy
(56).Boulogne
ص: 132
خاك لازم گرديد.
خوب است اكنون خاورميانه را ترك كنيم و رهسپار مصر شويم ... معبد مقدس كارناك ... كه از عهد سزوستريس «57» (19 قرن قبل از ميلاد مسيح) تا زمان «تاهاركا» (7 قرن قبل از ميلاد مسيح) مرتبا اصلاح و تكميل شده، مجموعه وسيعي است كه 350 متر طول دارد و در راه ورود به آن سر در بزرگي است كه بر ديوار موربي به طول 113 متر و ارتفاع 43 متر قرارگرفته و در داخل آن يك سلسله تالارها و حياطها و درهاي بزرگ، قسمتهاي متفاوت را بههم متصل ميسازد. در مركز آن، تالار بزرگ «هيپوستيل» واقع است كه براستي جنگلي از ستونهاي عظيم است كه به ترتيب، در رديف هم بر يك استقامت قرارگرفتهاند ...
اين تالار 103 متر از عرض و 52 متر از طول بنا را اشغال كرده و بنابراين، وسعت آن معادل 1/ 3 حياط بزرگ كاخ لوور است ... معبد كارناك در واقع اعجوبه ساختمانهاي دوران وسطي و جديد امپراتوري مصر است. ليكن هنگامي كه اين بنا ساخته شد بيش از هزار سال بود كه ركورد عظمت و ابهت در معماري شكسته شده بود. در واقع، از ابتداي دوران قديم امپراتوري در 2850 سال قبل از ميلاد مسيح، فرعون خئوپس ساختمان هرم بزرگ را شروع كرد كه تا قبل از پيدايش سد بزرگ گرانكولي «58» در امريكا بزرگترين و پرحجمترين مصنوعات قدرت و نبوغ آدمي بوده است.
... هرم بزرگ خئوپس توده متراكمي به شكل هرم مربع القاعده است كه طول هر ضلع از قاعده آن 223 متر و ارتفاع آن 146 متر است. باوجود صدماتي كه به آن رسيده و قطعاتي كه از بدنه آن جدا شده است حجمي معادل دو ميليون و سيصد و پنجاه و دو متر مكعب دارد ... و از دو ميليون و سيصد قطعه سنگ تشكيل شده است كه هريك از آنها تقريبا 2500 كيلوگرم وزن دارند ... اگر قول هرودت را باور كنيم مدت 10 سال و هرسال سه ماه (زيرا فقط طي اين سه ماه بود كه بواسطه طغيان رود نيل كارگران و كشاورزان دست از كار ميكشيدند) صدهزار تن كارگر براي انجام اعمال مقدماتي كوشش كردهاند. اين اعمال مقدماتي عبارت بود از ساختن جادهاي به طول 925 متر و عرض 19 متر كه تمام آن از سنگ صيقلي درست شده بود؛ و مواد اوليه لازم براي ساختمان هرم را از اين راه انتقال ميدادهاند. اما ساختمان هرم نيز با همين شرايط 20 سال ديگر به طول انجاميد. نكته مهمي كه هرودت آن را نقل ميكند اين است كه آنان با چه تدبير و چه وسايلي ميتوانستند اين قطعات مهيب سنگ را كه هريك بيش از دوهزار و پانصد كيلوگرم وزن دارد، از معدن جدا كنند، تراش دهند، منتقل سازند و از همه مهمتر تا ارتفاع 150 متر از سطح زمين بالا برند. در چنين مقامي اهل فن نميتوانند جز اعجاب و تحسين و تحير احساسات ديگري از خود بروز دهند ... براي ساختن برج بابل، براي بالا بردن سرستونهاي صدتني معبد كارناك به ارتفاع 24 متر، براي حركت دادن ميلههايي كه از سنگ يكپارچه درست شده بود و از 500 تا هزار تن وزن داشت، براي تراش دادن و حجاري مجسمههاي غولپيكري همچون مجسمه «ممنون» كه طول آن مساوي با
______________________________
(57).Sesostris
(58).Grandeoulee
ص: 133
ارتفاع يك ساختمان 6 طبقه است و براي آنكه سنگهاي نوكتيز هرم خئوپس را به ارتفاع 146 متر از سطح زمين بالا برند، مهندسين دوران عتيق نه منجنيق و نه قرقرههاي مركب و نه موتور در اختيار داشتند؛ تنها نيرو و انرژي انساني و حيواني به ميزان نامحدود در اختيار خود داشتند ... اما اگر اين لشكر، وسيلهاي براي بالا رفتن از برج نداشته باشد، انرژي همه افراد آن حتي تكافوي بالا بردن يك بسته سيگار را تا ارتفاع طبقه اول برج نخواهد كرد ... پس بايد قبول كنيم كه آنها دو حربه اساسي در اختيار خود داشتند، يكي اسباب و ابزار فلزي كه وجود آن مسلم است و ديگر شناسايي ماشينهاي ساده ... وقتي كه قدما مجهز به تيشه و تبر شدند بسهولت ميتوانستند قطعات سنگ را از معدن جدا سازند، قطعهقطعه كنند، بتراشند و به شكل مكعب درآورند. و اما مراد از ماشين عبارت است از سطح مورب و اهرم و غلتك. ولي از كيفيت اين ماشينهاي ساده و نحوه استفاده از آنها اطلاع كافي در دست نداريم.» «59»
اكنون كه تا حدي به اوضاع اجتماعي، اقتصادي و هنري ملل شرق نزديك در طليعه تاريخ آشنا شديم، بطور اجمال تاريخ مللي را كه در اين منطقه قدرت و نفوذي كسب كردهاند، مورد مطالعه قرار ميدهيم و نخست از حكومت عيلام سخن ميگوييم.
حكومت عيلام
اشاره
اكثر محققان و تاريخنويسان معتقدند كه در حدود چهارهزار سال قبل از ميلاد مسيح، سكنه ايران از قبايل شكارچي و گلهدار تشكيل ميشد و در شرق ايران، گلهداران چادرنشين و در مغرب، شبانان ساكن، زندگي ميكردند كه به امور كشاورزي نيز اشتغال داشتند. اين قبايل با حفظ تركيب تيره و قبيله خود، گاهي با يكديگر متحد شده اتحاديهاي تشكيل ميدادند. هر قبيله از چندين كمون قوي تشكيل ميشد كه در رأس آنها پيرترين افراد قوم قرار داشتند. در حدود سههزار سال ق. م. در منطقه ايران كنوني در دشت كارون قديمترين دولت، يعني عيلام كه پايتختش شهر سوس يا شوش بود، تشكيل گرديد. مناسبات بردگي كه در عيلام به وجود آمده بود با مناسبات پدرشاهي و حتي بقاياي مادرشاهي توأم بود.
قبايل جنگجوي عيلامي در طول هزاره دوم و سوم قبل از ميلاد، به عناوين مختلف، با دول بيشتر تكامل يافته بين النهرين، يعني سومريها و اكديها و بابليها و آشوريها، در جنگ و نبرد بودند. مجاورت قبايل عيلام با دول بين النهرين و تصادم دايمي با آنها موجب آن شد كه جريان تجزيه رژيم كمون و پيدايش جامعه طبقاتي و بردهداري در عيلام زودتر از ساير نقاط آغاز شود.
در اوستا، كتاب زردشتيان، نوشته شده است كه قبايل ايران گويا از مراتع وسيع آسياي مركزي به ايران آمدهاند.
فرضيه مهاجرت آرياها
ظاهرا قبايل وحشي گلهدار در عهد باستان به همان ترتيب از آسياي مركزي به سرزمين ايران كنوني نفوذ كردهاند كه در ادوار بعد قبايل ديگر به ايران رخنه نمودند. با اين حال، فرضيهاي كه
______________________________
(59). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين، ص 56 (به اختصار).
ص: 134
پيدايش قبايل ايراني را فقط نتيجه مهاجرت گروهي از نژاد خاص و كاملا نوين از آسياي مركزي ميداند اساس درستي ندارد و بيشتر احتمال ميرود كه قبايل ايراني بعد از اختلاط سكنه ايران با مهاجرين به وجود آمده باشند.
سكنهاي كه به اين ترتيب تشكيل شد نام آرياها را برخود نهاد و مسكن خود را كشور آريا ناميد. تصور ميرود كه نام كنوني ايران نيز از همين لغت مشتق شده باشد.
به عقيده استاد فقيد سعيد نفيسي:
در حدود هزاره پنجم ق. م. هنگامي كه ديگر آب و هواي پامير براي آرياييان سازگار نبوده است بناي مهاجرت را به سوي جنوب گذاشتند و در دامنه جنوبي پامير به دو دسته تقسيم شدند؛ دستهاي رو به شرق رهسپار شدند و از راه دره سند و پنجاب به هندوستان رفتهاند كه همان آرياييان هندي باشند، دسته ديگر رو به مغرب آوردهاند و از راه آسياي مركزي و صحراي قراقوم امروز يا «دشت خاوران سابق وارد ايران امروز شدهاند و طوايف مختلفي را كه در ايران سكونت داشتند در خود مستهلك كردهاند. «60»
به عقيده ريچاردن فراي:
... ميتوان در آغاز فرض كرد كه آرياها در مرحله بيابانگردي و شايد بهتر است بگوييم گلهچراني بودند كه چيزهايي هم از كشاورزي ميدانستند. بحث درباره پرورش احشام نبايد لازم باشد زيرا كه احشام براي آرياييها مايه زندگاني بود؛ همچنانكه شتر براي تازيان چنين است. هم در گاتها و هم در وداها از احشام همچون سرچشمه خوراك و ثروت ياد ميشود. فلزات را ميشناختند ولي به آنها كمتر دسترسي داشتند. اسب و گردونه جنگي، چنانكه از وداها برميآيد، بسيار در كار جنگ مهم بودند. كشاورزي نزد هنديان و ايرانيان دستكم بيش از جدا شدن ايشان از ديگر اقوام هند و اروپايي شناخته بود و بسياري از دانهها و گياههاي اهلي شده ديگر را ميخوردند. از لحاظ سازمان اجتماعي، همچنانكه انتظار ميرود، در زندگي شباني بودند و كلان مهمترين واحد بهشمار ميرفت. معلوم نيست كه واحد بزرگتري مانند مردم و ملت يا نژاد مفهومي داشته است يا خير ...
صفت بارز زندگي بيابانگردي يا شباني در سراسر تاريخ، نداشتن طبقات معين يا كاست بوده است. «61»
در جاي ديگر، ريچاردن فراي مينويسد:
ميتوان گمان برد كه عيلاميان با ديگر مردم باستاني و بيش از تاريخ نجد ايران پيوندي داشتهاند و عيلاميان خود از كوههاي شرق به دشت خوزستان آمدند.
بههرحال، عيلاميان كه تاريخ ممتدي دارند همچون رابطي بودند ميان كوهنشينان
______________________________
(60). سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي، ج 1، ص 5 به بعد.
(61). ريچاردن فراي، ميراث باستاني ايران، ترجمه رجبنيا، ص 39.
ص: 135
و دشتنشينان. ايشان در درجه اول بسيار تحت تأثير سومريان كه در جنوب بين النهرين بودند (و شايد خط از اختراعات ايشان باشد) قرار گرفتند و در درجه دوم از اكديهاي سامي تأثير پذيرفتند؛ شرح تاريخ عيلام در اينجا غيرممكن مينمايد، زيرا تاريخ آن اساسا از لوحهاي ميخي اكد استخراج شده است و بسيار ناقص است ... نقش زنان در جامعه كهن عيلام بر مردان برتري داشت زيرا كه حتي رسيدن به پادشاهي از طريق مادر انتقال مييافت. ازدواج برادر و خواهر در آنجا رايج بود و شايد هخامنشيان از ايشان اين آيين را گرفتند كه بعدها در دين زرتشت به زناشويي بستگان همخون منجر شد. پرستش پادشاه در آن ديار مورد ترديد است. آيين نشستن برادر بهجاي برادر بر تخت شاهي بهجاي رسيدن افسر از پدر به پسر گويا ويژه عيلاميان بود؛ گو اينكه اين رسم در جاهاي ديگر كموبيش رواج داشت. «62» به عقيده دكتر گيرشمن: «واقعهاي كه در تاريخ آسياي غربي در طي هزاره دوم ق. م.
برجسته مينمايد، ظهور عناصري از اصل هند و اروپايي، درميان اقوامي كه ما ميتوانيم آنها را بومي بناميم، در اين قسمت از دنياي كهن ميباشد.
ايران از منطقه مهاجرت بيرون نماند، ولي نقشي كه اين تازهواردان در نجد ايران ايفا كردند نسبتا محدود است. به نظر ميرسد كه هند و اروپاييان زادگاه خود را كه به اغلب احتمال در دشتهاي اوراسي «63» در روسيه جنوبي بود، بر اثر فشار اقوام ديگر از عقب، ترك گفتند. در طي مهاجرت، آنان ظاهرا به دو دسته تقسيم شدند؛ يك دسته آنها كه شعبه غربي ميناميم، بحراسود را دور زدند و پس از عبور از بالكان و بسفر در داخل آسياي صغير نفوذ كردند ... شعبه شرقي كه به نام هندو ايراني معروف است، در سمت شرق بحر خزر حركت كرد. يك دسته كه ظاهرا بيشتر از افراد جنگجو مركب بود از قفقاز عبور نمود و تا انحناي عظيم شط فرات پيش راند ... عاقبت بخش عمده قبايلي كه تشكيلدهنده شعبه شرقي جنبش هند و اروپايي هستند بتدريج بهسمت مشرق رفتند، از ماوراء النهر و جيحون، آمودرياي جديد عبور كردند و سپس بعد از توقف كوتاهي در دشت بلخ از معابر هندوكش بالا رفتند و جاده باستاني مهاجمان را به سوي هند تعقيب نمودند و در طول «پنديشير» و رودهاي كابل فرود آمدند.» «64»
قدرت سياسي عيلاميان
دكتر گيرشمن مينويسد: «نتيجه اختلاط مهاجرين با سكنه بومي اين شد كه كشورهايي كه سابقا اميرنشينهاي متفرق و غير مقتدري بودند به صورت اتحاديه مقتدري درآمدند و بزرگترين حكومتهاي مقتدر زمان خود را به وجود آوردند. از مختصات هزاره دوم قبل از ميلاد يك سلسله ملي در عيلام است كه پادشاه خود را پيامبر خدا، پدر و شاه (براي انزان و شوش) ميخواندند.» «65» اين سلسله ملي چنانكه
______________________________
(62). همان، ص 89.
(63).EUrasique
(64). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 46.
(65). همان، ص 42 به بعد (به اختصار).
ص: 136
خواهيم ديد موفق گرديد حوزه قدرت خود را وسعت بخشد و به شهر تاريخي اوروك و بابل مسلط شود. در همين دوره «كاسيان» «66» كه قومي كوهستاني بودند به زور خاك بابل را تصرف كردند و به عنوان يك فاتح خارجي قريب 6 قرن در آن سرزمين فرمانروايي كردند.
انقراض كاسيان، توسط قواي بابلي صورت نگرفت بلكه عيلام نخستين دولتي بود كه در هنگامي كه كاسيان هنوز به شدت بابل را تحت اشغال داشتند نيرو گرفت و آخرين ضربت خود را وارد آورد.
در حدود هزاره سوم ق. م. سلسلهاي جديد در عيلام مستقر شد. حكمراناني عاليقدر مانند «شوتروك ناخونته»، «كوتيرناخونته» و «شيلهاك- اينشوشيناك»، عهد طلايي عيلام را به وجود آوردند. يكي از اسلاف اين پادشاهان به نام «اونتاش- هوبان» ... كشور را با شهرهاي جديد بياراست و شهرهاي كهن را تعمير كرد. اگر از روي مجسمه زوجه اونتاش هوبان يعني ملكه «ناپيرازو» داوري كنيم بايد بگوييم در آن عصر، هنرها و در رأس آن، فلزكاري به درجه بسيار عالي از كمال رسيده بود. بابل با سلسله منحط كاسي ديگر رقيبي خطرناك بهشمار نميرفت، تهديد بيشتر از جانب آشور بود ... عيلام در زمان شوتروك ناخونته (1207- 1171 ق. م.) به اوج قدرت خود رسيد. وي به بابل هجوم برد و آخرين نماينده سلسله كاسي را برانداخت و پسر خود كوتيرناخونته را جانشين كرد و اين پادشاه مجسمه «ماردوك»، خداي ملي بابل، را به شوش انتقال داد. كشور بابل از تسلط كوهستانيان ايران نجات يافت و زير يوغ ايرانيان ساكن دشت درآمد. «67»
به نظر محققان شوروي:
كاوشهايي كه در جنوب غربي فلات ايران در شهر عيلامي شوش و پرسپوليس صورت گرفته است، رشد و تحول تمدن محلي را از دوران نوسنگي نشان ميدهد. به موجب متون سومري، از هزاره سوم قبل از ميلاد، در عيلام در درههاي كارون و كرخه يك دولت بردهدار تشكيل شده بود. در پايان هزاره سوم، عيلاميان بين النهرين سفلي را اشغال كردند و ساكنان آن را مطيع خويش ساختند. تنها حمورابي پادشاه بابل، متحد كننده بين النهرين، موفق شد آنان را از اين سرزمين براند. رشد نيروهاي مولده يعني ترقي كشاورزي، توسعه صنايع فلزي مس و برنز، پيشرفت سفالسازي، و ساير حرفهها در هزاره سوم و دوم، اختلافات اجتماعي را شديدتر كرد و اشكال اوليه بردگي را به وجود آورد؛ و همين جريان شكفتگي تمدن را تسريع كرد. در هزاره سوم كتابت خطي مشتق از خط تصويري پديدار گرديد.
آثار تمدن عيلامي نشان ميدهد كه كتابت تحت تأثير سومر و اكد قرار داشته است. «68»
فتوحات پادشاهان عيلام دنبال شد؛ آشور را هرچه دورتر راندند و بابل را محاصره
______________________________
(66).Kassites
(67). ايران از آغاز تا اسلام، ص 49 به بعد.
(68). تاريخ جهان باستان، پيشين، ج 1، ص 251.
ص: 137
كردند. همه ايران غربي در اين زمان متشكل و متحد شده بود و نخستين شاهنشاهي در زير فرمان سلاطين عيلام به وجود آمده بود. در اين دوره پيروزي، كتيبهها را غالبا به زبان و خط عيلامي مينوشتند و در زمينههاي هنري، چنانكه خواهيم گفت، پيشرفتهايي حاصل آمد. ولي در پايان هزاره دوم قبل از ميلاد «بختنصر»، پادشاه بابل، پس از تلاشهاي متعدد، سرانجام عيلام را شكست داد، شوش را متصرف شد و مجسمه ماردوك را بار ديگر به معبد اصلي بازگردانيد و نام عيلام قرنها به دست فراموشي سپرده شد. ولي فعاليت اجتماعي و اقتصادي در نجد ايران همچنان دوام يافت و مطالعات گرانقدر دكتر گيرشمن در ناحيه سيلك و گيان معرف پيشرفت هنرمندان آن دوران در ساختن انواع ظروف گلي منقوش و ديگر آثار هنري است.
وضع اقتصادي
گيرشمن مينويسد:
ظهور عهد مفرغ، كه در ايران در حدود دو هزار سال قبل از ميلاد وقوع يافت، به نظر ميرسد كه موجب تغييرات مهم در اقتصاد اين ناحيه شده باشد. مراكز روستايي، كه ميتوانيم آنها را از آخر عهد حجر متأخر مشاهده كنيم، توسعه يافت؛ اما آنها هرگز به اهميت شهرهاي مغرب نرسيدند، و اقتصاد آنها نسبت به مراكز شهرهاي بزرگ، بابل آسياي صغير، و مصر عقبمانده تلقي ميشود. البته عيلام مستثني است. وضع نجد و اشكال ارتباطات داخلي را محققا بايد علل درجه دوم براي وضع ايران در آن زمان محسوب داشت و در حقيقت، كمي آب كه مانع توسعه فلاحت ميگرديد و وضع آب و هوا و شرايط طبيعي كه غالبا زندگي بدوي يا نيمهبدوي را تحميل ميكرد در درجه اول اهميت قرار دارند.
اما در هزاره دوم، ايران كمتر از سابق از دنيا مجزا ماند. در اين دوره مملكت مذكور وارد زندگي اقتصادي آن عهد شد و بر اثر منابع زيرزميني خويش، به حد وسيع، در اقتصاد مدني ممالك غربي شركت كرد. درهرحال، تجارت تحت شرايط مشكل انجام ميگرفت، بازرگانان ثروتمند براي رهبري تجارت خود، غالبا مجبور بودند در نواحي آشفته و ناامن سفر كنند و در نتيجه براي احتراز از مخاطرات ميبايست سرمايه خود را به دست سلاطين، نجبا و روحانيان به كار اندازند. آنان منافع سرشاري از آن سرمايه به دست ميآوردند و بازرگانان را ريزهخوار خوان خويش ميكردند. نيز در اين عهد بازرگانان دورهگردي بودند كه فلزات كهنه و مستعمل را ميخريدند و به عنوان گدازگر و آهنگر به كار ميپرداختند. عدهاي از اين متخصصان بر اثر انتقال به مناطق مختلف. مصنوعات خود را در نواحيي كه پيشتر هرگز با آنها تماس نداشتند، حمل ميكردند.
اختراع مفرغ، موجب تكميل روش ايجاد و تحصيل اشياء فلزي گرديد و تقاضاي مواد خام روزافزون شد. اين سرچشمه ثروت، ايران را به عنوان يكي از مهمترين تهيهكنندگان مس، قلع، سرب، چوب، و سنگ، لايق دخول در جمع ملل كرد. سابقا همسايگان غربي تنها مشتري وي بودند اما در اين زمان هند نيز داخل دايره مشتريان وي گرديد. بدين وجه، روابط تجارتي ايران رو به تزايد گذاشت؛
ص: 138
بدون آنكه بتواند بابل را از ميدان بدر كند. همچنانكه روابط بازرگاني توسعه مي- يافت كاروانها زيادتر ميشد و مردم بيشازپيش به نقاط دورتر مسافرت ميكردند.
توسعه روابط سياسي، موجب بسط اطلاعات فني نيز گرديد و تغييرات بسياري در ظرفسازي هزاره دوم رخ داد؛ و اين قرينه ثابت ميكند كه ارتباط نزديكي بين نجد ايران و ناحيه مغرب آن وجود داشته است. تفوق سياسي ايراني در مدتي متجاوز از 5 قرن در هزاره دوم در ناحيهاي كه داراي تمدن مترقي، مانند تمدن بابل، بود ميبايست تحول روابط با مغرب را در حيطه امور اقتصادي نيز اعمال كند. «69»
فرهنگ و تمدن عيلام
تا قبل از حفريات شوش اطلاعات ما درباره تمدن و سوابق تاريخي عيلام سخت محدود بود. مساعي ديولافوا و دمورگان و ساير مستشرقين موجب كشف آثار جديد و احياء تاريخ عيلام گرديد. در حدود چهار هزار سال قبل از ميلاد مسيح، چنانكه ديديم، در سرزميني كه شامل خوزستان، لرستان، پشتكوه و كوههاي بختياري است حكومت عيلام رشد و تكامل يافت. مردم عيلام دولت خود را انشان يا انزان ميخواندند و ظاهرا به زبان انزاني تكلم ميكردند و مطالب و مقاصد خويش را به خط ميخي مينوشتند كه داراي سيصد علامت بود و از جهاتي با خط سومريها شباهت داشت.
مهمترين شهرهاي اين سرزمين، شوش، «ماداكتو،» «خايلدالو» (شايد خرمآباد كنوني در روي خرابههاي آن بنا شده باشد) و اهواز است. درميان اين شهرها، شوش، قدمت و اهميت بيشتري دارد. دمرگان خرابه شوش را به چهار قسمت تقسيم كرد: «1. ارك يا قلعه شوش كه از ادوار قديم تا حمله اسكندر مسكون بود؛ 2. قصور شاهان هخامنشي؛ 3. محله تجارتي؛ 4. محلهاي در طرف راست رود كرخه. در قسمت دوم خرابههاي قصر داريوش و اردشير دوم و تالار معروف آنكه موسوم به آپادانا بود، كشف شده.» «70» ويل دورانت محقق آمريكايي مينويسد:
در همين ناحيه باستانشناسان فرانسوي ... شواهد و اسنادي از فرهنگ و تمدن پيشرفته پيدا كردند كه قدمت آن تا 4500 سال پيش از ميلاد بالا ميرود.
ظاهرا چنان به نظر ميرسد كه در آن زمان مردم عيلام تازه از زندگي بيابانگردي و شكار و ماهيگيري بيرون آمدهاند ولي در همان زمان، سلاح و افزارهاي مسي داشتند و زمين را ميكاشتند و جانوران را اهلي ميكردند و خطنويسي ديني و اسناد بازرگاني و آينه و زيور را ميشناختند، و بازرگاني آنان از مصر تا هند امتداد داشت. در كنار افزارهاي سنگ چخماقي صاف شده كه ما را به دوره حجر جديد ميرساند، گلدانهاي خوش ساخت گردي ميبينيم كه بر آنها نقشهاي هندسي با تصوير زيباي جانوران و گياهان رسم شده و پارهاي از آنها چنان است كه درشمار بهترين آثار هنري ساخت دست بشر بهشمار ميرود. در همينجاست كه نه تنها نخستين چرخ كوزهگري آشكار ميشود بلكه نخستين چرخ ارابه نيز به نظر ميرسد.
اين افزار ظاهرا ساده و كماهميت كه در حقيقت، براي انسان بسيار حياتي و
______________________________
(69). ايران از آغاز تا اسلام، ص 54 به بعد.
(70). ايران باستان، پيشين ص 132.
ص: 139
سودمند است بعدها در بابل و بسيار ديرتر از آن در مصر روي كار آمده است. مردم عيلام از آن زندگي مقدماتي پيچدر پيچ خود به زندگي جنگ و كشورگشايي پردردسر پرداختند و سومر و بابل را گرفتند و پس از آن وضع دگرگون شد. و اين هردو دولت يكي پس از ديگري عيلام را در تصرف خود گرفت.
شوش، شش هزار سال زيست و در اين مدت، شاهد اوج عظمت سومر و بابل و مصر و آشور و ايران و يونان و روم بود، و نام شوش با كمال و جلال تا قرن چهاردهم ميلادي پابرجاي ماند. در طول اين تاريخ دراز بر شوش دورههاي مختلف گذشت و ثروت آن گاهي بياندازه زياد بود. در آن هنگام كه آشور بانيپال بر شوش مسلط شد و آن را غارت كرد (646 ق. م.) وقايعنگاران شاه فهرستي از طلا و نقره و مجسمه ملكه بدون سر موسوم به نيپر آزو، موزه برلين
عكس شماره 1
سنگهاي گرانبها و زينتآلات سلطنتي و جامههاي فاخر و اثاثه عالي و ارابههايي كه فاتحان با خود به نينوا بردهاند، ثبت كردهاند. تاريخ دوره تناوب غمانگيز خود را ميان پيشرفت هنر و جنگ به اين ترتيب آغاز كرده است. «71»
«تلاش مستشرقين در راه كشف آثار تمدن باستاني عيلام هنوز ادامه دارد.
پروفسور گيرشمن چهارسال پيش خانه يكي از اعيان شوش را، كه 3500 سال قبل در آن محل ساخته شده بود، از زير خاك بيرون آورد و نشان داد كه آقاي «سوكالماهو» كه يكي از شاغلين حكومت آن زمان بوده زندگي آبرومندي داشته است. علاوهبراين، مجسمه بزرگ ملكه عيلامي «نيپر آزو»، كه 1750 كيلوگرم وزن دارد و از برنز ساخته شده است،
______________________________
(71). تاريخ تمدن (كتاب اول. بخش اول) پيشين، ص 176 و 177.
ص: 140
معرف رشد صنعت مجسمهسازي در آن دوران است. با اينكه روي دامن آن ملكه نوشته شده بود كه هركس آزاري به آن مجسمه برساند به انواع بليه آسماني گرفتار خواهد شد، با اين حال سر آن را از تنش جدا كردند.
علاوهبراين مجسمه نقره (عكس شماره 2) كه 4200 سال عمر دارد، و گوشوارههاي زرين بانوان آن زمان، و كشف مجسمه خدايان و بهدست آمدن چرخهاي يكي از گردونههاي آن زمان (كه وسيله حملونقل بود) و بسياري چيزهاي ديگر معرف رشد صنعت عيلاميان است.» «72»
متجاوز از 300 لوحه سنگي متعلق به 2300- 1700 سال قبل از ميلاد در شوش كشف شده است كه حقايقي را درباره تاريخ شوش در آن زمان روشن ميكند. اين لوحهها اكثرا اسناد و قراردادهاي حقوقي ميباشند. در تمام اين لوحهها اجراي قرارداد، با يك قسم به اسم يكي از خدايان ... تضمين ميگرديد. قسمي كه به نام پادشاه ياد ميگرديد به همان ترتيب آلزام آور بود چون پادشاه نماينده خدا در روي زمين محسوب ميشد. «73»
مجسمه نقره از شوش مربوط به 4200 سال پيش،
عكس شماره 2
ورود ايرانيان
به عقيده دكتر گيرشمن: «در آغاز هزاره اول قبل از ميلاد دو واقعه بسيار مهم ولي غير مرتبط در حيات اجتماعي ملل آسياي غربي مؤثر افتاده است كه يكي مهاجمه هند و اروپاييان و ديگري استعمال روزافزون آهن است.
نفوذ ايرانيان در ايران، در آغاز هزاره اول ق. م. به وضعي جز وضع مهاجمه در هزار سال پيش مؤثر افتاد. مهاجمان به زور و با امواج متوالي وارد ميشدند و ظاهرا همان دو جادهاي را كه در نخستين مهاجمه سپرده بودند، اينبار نيز طي كردند؛ يعني قفقاز و ماوراء النهر.
______________________________
(72). پيرآميت، (تتبعات)، ترجمه دكتر عيسي بهنام، در مجله هنر و مردم، شماره 58، ص 3 به بعد (به اختصار).
(73). ايرانشهر، ج 1، ص 287.
ص: 141
بههرحال در اين زمان، آنان توسط قوم بومي آسيايي مستهلك نشدند ... پس از نفوذ تدريجي كه مدت چند قرن طول كشيد، آنان به عنوان ارباب اين ناحيه- كه بعدا از آنجا براي فتح دنيا حركت كردند- مستقر گرديدند ... نيمه اول هزاره اول ق. م. در تاريخ بشر مرحلهاي قاطع بهشمار ميرود.
مركز «سياست جهاني» در اين عصر، بعوض درههاي داراي آب و هواي مطبوع كه موجب پيدايش تمدنهاي عالي است، مانند دره نيل كه مسكن مصريان بود، يا دشتهايي كه توسط دجله و فرات آبياري ميشد و مسكن سومر و ساميان بود، به سوي شمال به نواحيي كه از جهت مناظر طبيعي و آب و هوا كمتر ملايم بود، انتقال يافت، و در آنجا محاربات براي كسب قدرت جهاني درگرفت. در اينجا سه خصم نمودارند: آشوريان سامي با شاهنشاهي وسيعشان، اورارتو دولتي مقتدر از اصل آسيايي- حريف سختكوش آشوريان كه گاهي نيز برآنان غلبه ميكرد- ديگر آرياييان؛ همين ايرانيان كه گوشواره زنان ايلامي عكس شماره 3
پس از نزاع طويل و شديد بر دو رقيب خود غلبه كردند و با غنايم خويش نخستين شاهنشاهي را تأسيس نمودند. سرانجام فاتحان چنان با مغلوبان مخلوط شدند كه همه آثار اصل و منشأ خود را از دست دادند ... اين سواران ايراني، با زن و بچه و گله، وارد خدمت امراي محلي گرديدند. ايشان سربازاني را تشكيل دادند كه ميبايست يك روز جانشين همان امرايي بشوند كه در خدمت ايشان بودند. بدينوجه اين ممالك كوچك كه غالبا چيزي بيش از شهرهايي كه توسط كمربندي از باغها و مزارع محاط شده بود محسوب نميشد، به دست تازهواردان افتاد. در طي قرون، جانشيني تدريجي صورت گرفت و ساكنان بومي بيشازپيش مجبور بودند كه متصرفات خود را به قشون مهاجم تسليم كنند. فعلا غيرممكن است كه تاريخ اين توسعه و انبساط را به رشته تحرير درآوريم، زيرا منابع بسيار كم و متفرق است. چيزي كه مؤيد اين هجوم و تغيير اوضاع و احوال اجتماعي است، اينكه در سيلك قبرها ديگر در زير كف خانه حفر نميشد. چند صدمتر دور از شهر، گورستان كه بمنزله «شهر مردگان» بود، قرار داشت.
اموات هنوز هم با لوازم متعدد و مختلف در خاك دفن ميشدند ... در رأس آنها كلاهخودهاي چرمي بود كه اكنون ازبينرفته ولي لوحههاي سيمينكار شده كه روي كلاهخودها بمنزله تزيين دوخته شده بود به دست آمده است. در اين قبور زينتآلات بيشتر وجود دارد؛ مخصوصا اشياء سيمين و مفرغي؛ سنجاقهايي به شكل سر حيوانات كه تزييني به سبك نورديك (وابسته به كشورهاي اسكانديناوي) بسيار عالي است؛ دستبند، گوشواره، تزيينات سر،
ص: 142
انگشتري و الواح كمربند كه هم زنان و هم مردان از آنها به كار ميبردند.
اسلحه، شمشير، خنجر، سپر، پيكان، هم با مفرغ و هم با آهن، ساخته ميشد. هريك از قبرهاي جنگجويان حاوي مجموعهاي از سازوبرگ مفرغي و آهني شامل لگام و اشياء متعدد براي آراستن سر و سينه اسب بوده است. براي تهيه غذاي ميت از ديگهاي بزرگ مفرغي دستهدار، كه نزد سكها متداول بود، و از دو شاخههاي مفرغي يا آهني براي برشته كردن گوشت، استفاده ميكردند. درهرحال، ظروف، بخش غالب اشياء مذكور را تشكيل ميداد؛ ظروف به رنگهاي مختلف يا يكرنگ، خاكستري، سياه، قرمز يا خرمايي كمرنگ بود ... اين نوع ظروف ممتاز در همه نقاط ايران رواج يافت. ظرفهاي مذكور در سيلك و گيان، لرستان، مغرب تهران و جنوب درياچه اورميه به دست آمده است ... منشأ اين ظروف نجد ايران بود كه عملا ساخت آن هرگز قطع نگرديد.» «74»
حكومت مادها
اشاره
تا صدسال پيش براي نوشتن تاريخ ماد، جز نوشتههاي مورخان بيگانه و مخصوصا آثار مؤلفان يوناني، چيزي در دست نبود؛ ولي از يك قرن به اين طرف، در نتيجه تلاش باستانشناسان، هزاران سند كتبي و آثار ارزنده تاريخي از زير خاك به دست آمد. با اينكه اين آثار مستقيما مربوط به تاريخ ماد نيست و از تاريخ بابل و آشور و ديگر كشورهاي شرق نزديك حكايت ميكند، باز كموبيش در روشن كردن تاريخ امپراتوري ماد مؤثر است، زيرا مادها تنها قبيلههاي آريايي بودند كه در سايه اتحاد، امپراتوري بزرگ آشور را براي هميشه شكست دادند و اقوام و قبايل بسياري را از قيد اسارت آشوريان متجاوز و ستمگر رهايي بخشيدند. با اينكه كتيبهها و اسناد تاريخي آشوريان براي تخليد نام و تجليل جهانگشايان آشوري تنظيم شده است و «غالبا شكستها و ناكاميهايشان را با خاموشي برگزار كرده و در وصف فتوحاتشان طريق اغراق ميپيمايند، معهذا به ياري انتقاد تاريخي غالبا ميتوان بهآساني هسته حقيقت تاريخي را از آن جدا كرد.» «75» و تا حدي به احوال اقوام و قبايلي كه با آشوريان در جنگ و ستيز بودند واقف گرديد.
انسان بدوي در سرزمين ماد
در نتيجه كاوش باستانشناسان، آثاري مربوط به عهد حجر قديم (پالئوليت) در غارهاي سليمانيه و غارهاي نزديك بيستون و در جنوب شرقي آذربايجان و ديگر نقاط به دست آمده است. «درباره جامعه ماد در عصر حجر و مس، ميتوان از روي نتايج حفاريهاي تپه حصار، نزديك دامغان، ... و تپه گيان، نزديك نهاوند، و تپه سيلك، نزديك كاشان، و گويتپه، نزديك رضائيه ...
داوري كرد ...» «76» در مورد قيافه مردم ماد و فلات ايران عدهاي از مردمشناسان آنها را سيهچرده و درازكله و از خميره شبهاروپايي كرانههاي درياي متوسط (مديترانه) ميشمارند كه اكنون نيز در خراسان و آذربايجان ديده ميشوند.
به عقيده دياكونوف، در هزاره دوم پيش از ميلاد، پيشرفتهاي مهمي در توليدات و
______________________________
(74). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 58 تا 65 (به اختصار).
(75 و 76). تاريخ ماد، پيشين، ص 16 و 127.
ص: 143
زندگي اجتماعي مردم سرزمين ماد و نواحي مجاور آن يعني قفقاز و ايران صورت گرفت. در آن زمان، توليد مفرغ را كاملا آموخته بودند و چرخ كوزهگري در همهجا به كار افتاده بود. و در شكل ظروف و تزيينات آن و در ديگر مظاهر فرهنگ مادي، تغييرات نسبتا مهمي پديد آمده بود و بههمين مناسبت، دانشمندان غرب حدس ميزنند كه در اين دوره مهاجرتهاي كموبيش منظمي به وقوع پيوسته. به عقيده دياكونوف، دليلي براي نقل و انتقالهاي مهم تودههاي يك نژاد از نقطهاي به نقطه ديگر در دست نيست. بدين سبب، ميتوان گفت كه تركيب نژادي مردم آن سرزمين بر رويهم از هزاره سوم تا آغاز هزاره اول بلاتغيير بوده است و مردم سراسر اين ناحيه از درياچه اروميه تا بخش علياي دياله از نژاد «گوتي» و «لولوبئي» بودهاند. مدارك مربوط به ميزان رشد نيروهاي توليدي قبايل مزبور اندك است؛ معهذا بااطمينان ميتوان گفت كه دامداري و پرورش اسب درميان ايشان بسيار ترقي كرده و در دامنه كوهها زراعت رونق داشته است و از فلزكاري با مفرغ بخوبي اطلاع داشتند. ولي آهن فقط در آغاز هزاره اول اندكاندك در آن ناحيه نفوذ كرد. به عقيده دياكونوف:
اگر بگوييم كه در پايان هزاره دوم و آغاز هزاره اول قبل از ميلاد در ماد غربي جامعه در آستانه روابط طبقاتي قرار داشته چندان اشتباه نكردهايم. اين روابط در پيشرفتهترين نواحي آن سرزمين برقرار يا در شرف استقرار بود، ولي در نواحي عقبمانده زندگي اشتراكي بدوي همچنان پايدار بود. اكتشافات باستانشناسي از تكميل اسلحه دفاعي و تهاجمي (خنجرهاي مسين، و سرنيزه و خود) و توسعه مبادله ميان قبايل (كشف عنبر و عقيق سرخ و پيروزه و سنگ لاجورد و مارسنگ و سنگ يماني) حكايت ميكند. در گورستانها گورهاي عظيم پيشوايان، ميان گورهاي كوچك افراد عادي، به چشم ميخورد و اين خود دليل آغاز پيدايش اختلاف در ميزان مالومنال است. «77»
در سرزمين ماد در قرنهاي هفتم و هشتم ق. م. به موازات توسعه حدود، دايره انتشار زبان مادي- ايراني نيز وسيعتر گرديده است و همين جريان به اتحاد قبايل ماد كمك كرده است.
از آغاز زندگي اجتماعي در ايران اطلاع دقيقي نداريم. بطوري كه از مندرجات گاتها كه متني بسيار قديمي است برميآيد، تاريخ تنظيم گاتها و بخشهاي مختلف اوستا خيلي قبل از رويكار آمدن سلسله ماد و حكومت پارسيان بوده است.
«ساكنان ايران هنوز آريايي ناميده ميشوند و كشور آنان سرزمين آريا نام دارد. در ميان اين آرياييان هنوز پول و سكهاي معمول نيست، معامله با خود جنس مثل گوسفند و گاو و اسب و استر و اشتر انجام ميگيرد. مزد پزشك و اتربان (پيشواي ديني) با جنس پرداخته ميشود. به قول بعضي، عهد اوستايي متعلق به عهد برنج ميباشد. هنوز با آهن سروكاري ندارند. با آنكه در اوستا غالبا از آلات فلزي براي جنگ گفتگو كردهاند، در گاتها به هيچوجه از آهن ياد نشده. استعمال نمك هم نزد آرياييان معمول نيست؛ همين نمكي كه امروز از استعمال آن ناگزيريم. آرياييان عهد اوستا، مانند برادران هندوي خويش، با آن آشنايي نداشتند
______________________________
(77). همان، ص 183 به بعد.
ص: 144
... گاتها چون تقسيمات جامعه را نام ميبرد از خانه، خانواده، قبيله، شهرستان ياد ميكند.
(به يسناي 31: 18 و 16 و يسناي 46: 4 رجوع شود.) يك حكومت و سلطنت مركزي هرگز در گاتها ديده نميشود. رؤساي دستهها در گاتها فقط به نام «سرورخانه» خوانده ميشوند، ولي بدون شك اين امر اتفاقي است. در اوستاي متأخر نام همه رؤساي دستهها و طوايف تا رئيس ايالت ياد شده است.
در هيچجاي اوستا از هكمتانه (همدان) كه از قرن هفتم پيش از مسيح پايتخت ايران و شهر معروف دنيا بود، نامي نيست. گذشته از پايتخت بودن هكمتانه، به قول پلوتارخس شهر مزبور مركز روحانيت ايران باستان و اقامتگاه مغان بود. در اوستا از شهرهاي قديم، فقط از بابل، نام برده شده است.
سراسر اوستا حاكي است از قومي بسيار ساده و داراي همان مشخصات زندگي اوليه آرياييان اصلي. به قول خاورشناس معروف هلندي تيل، «78» زمان اوستا را پايينتر از 800 سال قبل از مسيح نميتوان قرار داد ... همه اوستا متعلق به يك زمان نيست؛ گاتها، سرودهاي زرتشت و پيروان او از قديمترين بخشهاي اوستان محسوب ميگردد.» «79»
پس از آنكه اميرنشينهاي متفرق، بعضي به ميل و عدهاي جبرا، قدرت خود را به حكومت مركزي تفويض كردند، مقدمات نيرومندي حكومت ماد فراهم گرديد. گيرشمن مينويسد:
اوضاع طبيعي، موجب توسعه نوعي استقلال در هرناحيه و حتي در هردره گرديده، بدينوجه كه آثار آن هنوز ازبين نرفته است. اين است علت آنكه ايران شامل چندين قبيله بدوي، نيمهبدوي و غارنشين بوده و هنوز هم هست كه لهجهها و اطوار و عادات خود را حفظ كردهاند ... مادها، كه بوسيله كشور اورارتو و بيشتر بر اثر سياست استعماري آشور مورد تهديد قرار گرفته بودند، مجبور شدند يكي از دو طريق را برگزينند: زندگي در زير رايت وحدت يا محو شدن احتمالي تحت يوغ خارجيان. آنان راه نخستين را انتخاب كردند و تعبير فصيح اين امر در نام پايتخت ايشان هكمتانه (محل اجتماع) مشهود است. مادها با اسلحه از استقلال خود دفاع كردند و براي مقاومت بهتر در مقابل دشمن متحد شدند ... «80»
بزرگترين دشمن مادها، آشوريان بودند. هدف قوم اخير از لشكركشي و تجاوز، غارت دامها و گرفتن اسير و برده و بردن آلات و ادوات فلزي بود. هربار كه لشكريان آشور نزديك ميشدند، مردم (همچنانكه در اورارتو نيز معمول بود) بوسيله آتشي كه در قلل جبال ميافروختند از نزديكي دشمن باخبر ميشدند. بيشتر ساكنان، دهكدههاي خود را ترك گفته و دامها را به قلل صعب الوصول كوهها سوق ميدادند و دشمن علي الرسم آنان را تعقيب نميكرد. با اينكه دهكدهها، استحكامات و حصارها و وسايل دفاعي داشت، نميتوانست
______________________________
(78).Tiele
(79). مزديسنا و ادب پارسي، پيشين، ص 175، 176 و 177 (به اختصار).
(80). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 103 به بعد.
ص: 145
محاصره منظم لشكريان آشور را كه به بهترين وسايل فني زمان مجهز بودند، تحمل كند.
بعدها كه نيروهاي توليدي ترقي و تكامل يافت، بردن اموال و ثروتها به كوههاي صعب العبور دشوار و غير عملي گرديد. بههمين علت، ماديها براي نجات از تجاوز مداوم آشوريها دست اتحاد به يكديگر دادند و سرانجام، چنانكه خواهيم ديد، نه تنها آشوريان را شكست دادند بلكه نينوا پايتخت آنان را تسخير كردند. هرودت مينويسد:
آشوريان در طي پانصد و پنجاه سال در آسياي عليا حكمراني كردند، نخست مادها از اطاعت ايشان سرپيچيدند و بخاطر آزادي خويش با آشوريان جنگيدند و ظاهرا مردانگيها كردند و خود را از قيد اسارت آزاد نمودند. پس از آن، ديگر اقوام نيز به ماديها تأسي كردند ... ميان ماديها مرد خردمندي وجود داشت به نام ديوك (دياكو) ... او بيشتر از پيشتر عدالت را مرعي داشت ... ماديهاي ساكن دهكده وي، چون رفتار او را ديدند به داوريش برگزيدند ... «81»
خصوصيات اجتماعي مادها
در سرزمين ماد مختصات خانواده پدرشاهي وجود داشت. وجود قلعههايي كه تصوير آنها به ما رسيده از جنگهاي غارتگرانهاي كه بين مادها جريان داشته حكايت ميكند و نشان ميدهد كه آثار اختلافات طبقاتي در جامعه ماد آشكار و خصوصيات سازمان جامعه بردهداري در شرف تكوين بوده است. به عقيده دياكونوف، وجود شهرها و دژهايي با حصار سنگي يا آجري، و ايجاد برجها، و آغاز تفكيك و تجزيه پيشهها، وجود مناصب دايم، و جنگ و جدالهاي مداوم، و انتقال به دوره وحدت زوج و زوجه و رواج بردهداري و ايجاد تأسيسات اداري براي اسارت و انقياد طبقات محروم، بسياري از خصوصيات جامعه ماد را بر ما روشن ميكند.
جامعه ماد را نخست عشيرههاي پدرشاهي يا ويس «82» تشكيل ميدادند و آنان در دهكدهها زيست ميكردند. سالمندترين عضو خاندان معمولا به رياست عشيره برگزيده ميشد.
در هرروستا و ده، شيخ خاندان، رئيس ده يا دهخدا نيز محسوب ميشد و در كتيبههاي آشوري مكرر از آنان ياد شده. همين رؤسا و خداوندان ده، رفتهرفته كه جامعه طبقاتي قوام ميگرفت، به صورت اشراف و طبقه حاكمه زمان درآمدند. در خاك ماد، دژها و حصارهايي وجود داشت كه اهالي هنگام بروز خطر به درون آن پناه ميبردند. دژها را معمولا برفراز صخرههاي طبيعي يا تپههاي مصنوعي ميساختند و گرداگرد آن يك ديوار و گاهي حصارهاي متحد المركز ميكشيدند. سر برجها كنگره داشت و از اين كنگرهها براي تيراندازي استفاده ميكردند.
كشور ماد از واحدها يا به عبارت ديگر از كشورهاي خودمختار و مستقل تشكيل شده بود و در رأس آن شاهكهايي قرار داشتند. به عقيده دياكونوف، فرمانروايان افرادي مستبد و فعال- مايشاء نبودند. هرودت مينويسد: «ماديها مجامع و مجالس خلق داشتند و بلاشك شوراي شيوخ از بهترين مردمان نيز وجود داشته است. اوستا نيز از اينگونه جلسات و شوراها به نام
______________________________
(81). تاريخ ماد، پيشين، ص 198 به بعد.
(82).Vis
ص: 146
هنجمن ياد ميكند ...» «83»
پادشاهي ماد
چنانكه قبلا اشاره كرديم، اميرنشينهاي متفرقي كه در سرزمين ماد وجود داشت در سايه حسن سياست و كارداني افراد خاندان ديوك يا دياكو ازهمپاشيده شد و امراي نواحي مختلف، بعضي طوعا و داوطلبانه و برخي اجبارا، در زير پرچم واحدي گرد آمدند. به عقيده گيرشمن، وحدت ايران نسبت به اقوامي نظير مصر و سومريان، كندتر و آهستهتر صورت گرفت. چه، ميدانيم كه اقوام مذكور، همينكه وضع شكارگري را ترك گفته به وضع جامعه منظم روستاييان و گلهپروران درآمدند، حكومتهايي تشكيل دادند. اما در ايران، حال چنان نبود و تركيب اجتماعي قوم ماد و وضع طبيعي و اقليمي ايران سبب گرديد كه وحدت ايران به كندي صورت گيرد.
ايران توسط رودهايي، مانند نيل، دجله و فرات، كه با طغيانهاي ساليانه خود موجب حاصلخيزي ناحيه ميشدند، مشروب نميگردد و از بارانهاي سودمند منظم كه باعث حاصلخيزي زمين است برخوردار نميباشد. از قديمترين روزگاران مسأله آب در ايران امري حياتي بهشمار ميرفت، زيرا بشر فقط در جايي ميتواند استقرار يابد كه آبياري امكان داشته باشد. بنابراين، سكنه ايران اجبارا متفرق گرديدند و قوم ايراني بسيار كمتر از اقوام مصر و بين النهرين متراكم شدند. اين امر با مشاهده تفرق تلها يا تپههاي مصنوعي، بقاياي اجتماعات قديم كه مسافر امروزي آنها را در فواصل چندين ده كيلومتر مييابد، بخوبي مجسم ميگردد. همين اوضاع طبيعي موجب توسعه نوعي استقلال در هرناحيه و حتي در هردره گرديد.
اين است علت آنكه ايران شامل چندين قبيله بدوي، نيمهبدوي و خانهنشين بوده و هنوز هم هست كه لهجهها، اطوار و عادات خود را حفظ كردهاند. «84»
درهرحال، عوامل خارجي به شرحي كه گفتيم سكنه ماد را برآنداشت كه در زير پرچم واحدي گردآيند. به عقيده دياكونوف: «شاهان ماد به تودههاي وسيع مردم آزاد و طبقه بزرگ بندهداران (طبقه تازه به دوران رسيده) و به توليدكنندگان كوچك و آزاد نعمات مادي، مستظهر بودند. ديوك يا «ديوكس» كه در آغاز امر دهقانزادهاي فعال و مورد اعتماد بود در سايه حسن تدبير، نخست به مقام داوري و پس از چندي از طرف مردم به پادشاهي برگزيده شد و سرانجام به ياري اكثريت خلق، پادشاهيهاي كوچك را برانداخت. «اينكه شاهان ماد به قدرت استبدادي گرايش داشتند و هرودت نيز بدان اشاره كرده به هيچوجه با مراتب پيشگفته مغايرت ندارد. در دوره بدوي هرجامعه بردهداري، حتما مبارزه ميان افراد عادي آزاد و اشراف عشيرتي جريان داشته است و فقط برانداختن قدرت اشراف مذكور و رفع ستم به كشاورزان آزاد ... ميتوانست موجب بسط شيوه كامل توليد بردهداري شود. در اين مبارزه، عامه مردم آزاد معمولا از استقرار قدرت فردي هواداري ميكردند ...» «85»
______________________________
(83). تاريخ ماد، پيشين، ص 239.
(84). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 103.
(85). تاريخ ماد، پيشين، ص 344 به بعد.
ص: 147
نخستين سازمان درباري
هرودت ضمن گفتگو از نظامات نويني كه ديوك در دوران فرمانروايي خود وضع كرده بود، مينويسد كه وي حصارهايي به دور منزل خود كشيد و مردم را برآنداشت كه در پيرامون حصار زندگي كنند و دستور داد:
... هيچكس به منزل شاه وارد نشود و همه امور بوسيله پيكان صورت گيرد و شاه در نظر هيچكس مرئي نشود. گذشته از اين، در حضور او هركس كه بخندد يا تفو كند اين كار بيادبي شمرده شود ... اگر از وجود گناهكاري اطلاع مييافت، ميفرمود او را بياورند و طبق جرم هركس مجازاتش ميكرد. و او در سراسر زمين پادشاهي، جاسوسان و منهيان داشت. «86»
پس از ديوك، فرزندش، فرورتيش، زمام امور را بهدست گرفت و در مدت سلطنت 22 ساله خود موفق شد حوزه قدرت خويش را وسعت بخشد. وي سرانجام در جنگ با آشور كشته شد. «كياكسار» (هووخشتره)، پسر و جانشين فرورتيش خشترينه، بيش از ديگران به تجهيز قوا پرداخت. در سپاه او سوارنظام و كمانداران و پيادهنظام هريك نقش و وظيفه معيني داشتند. او به سرداران خود فنون جنگي سواران سكايي را كه در جنگ متحرك استاد بودند، بخوبي آموخت و در جنگ با سكاييان و ديگر دشمنان پيروزيهايي به دست آورد. ماناي سلطنت او را به رسميت شناخت و پارسيان به تبعيت او گردن نهادند. در حدود سال 650 قبل از ميلاد پادشاهي ماد دولت بزرگي در رديف ماننا و اورارتو و عيلام بود. يكي از اقدامات درخشان و افتخارآميز كياكسار، به نحوي كه ضمن توصيف حكومت آشوريان گفتيم، حمله به نينوا و شكست دادن آشوريان بود. اين فتح بزرگ، كه با همكاري بابليان صورت گرفت، ملل شرق نزديك را براي هميشه از حملات خانمانبرانداز آشوريان آسوده كرد. حكومت اورارتو در همان ايام سقوط كرد. كياكسار بهطرف نواحي غربيتر، يعني به سرزمين ليدي روي آورد ولي پس از پنجسال جنگ، بين طرفين صلح برقرار شد و همه آسياي غربي بين ماد و بابل و عيلام تقسيم شد. قدرت ماد به پايهاي رسيد كه دولت مقتدر بابل آن را به حساب آورد. زمامداران بابل مخصوصا «نبوكدنصر» متوجه قدرت و خطر ماديها گرديد و در مناطق سرحدي استحكاماتي پديد آورد. بالاخره جنگي بين بابل و ماد درگرفت. جنگ بين «نبونيد» آخرين پادشاه بابل و «استياگس» در حدود حران آغاز شد. نبونيد با كورش دوم كه ميخواست بر جاده بزرگ تجارتي همدان نظارت داشته باشد، پيمان اتحاد بست، استياگس از اين اتحاد آگاه شد و كورش را به حضور خود فراخواند ولي وي راه عصيان پيشگرفت و پادشاه ماد ناگزير شد كه با او دستوپنجه نرم كند. محاربه در دو مرحله انجام گرفت و در آخرين نبرد استياگس به دست كورش افتاد، ولي كوروش با او از در وفق و مدارا درآمد و در نتيجه اين فتح، قوم ماد و پارس باهم متحد شدند. دياكونوف مينويسد: به گفته كتسياس، كورش با دختر استياك كه «آمينيدا» نام داشت، ازدواج نمود ولي قبلا شوهر اول او «اسپيتام» را، كه مدعي
______________________________
(86). همان، (حواشي) ص 629 و تاريخ هرودوت، ترجمه دكتر هدايتي، ص 188.
ص: 148
تاجوتخت ماد و رقيب وي بود، اعدام كرد و منظور او اين بود كه براي مدعاي خويش يعني حكومت «قانوني» بر امپراتوري استياگ (استياگس) دلايل متقن تهيه كند. ظاهرا در ميان ماديها و پارسيان، مانند مصريان، رسم بود كه پسر و دختر و يا داماد (شوهر دختر) پادشاه پيشين قانونا به سلطنت ميرسيد. بدين سبب پادشاهان غالبا با خواهران خود مزاوجت ميكردند ... و اين رسم خارج از خاندان سلطنتي نيز در ايران باستان و آسياي ميانه جاري و ظاهرا گرايشي بود به حفظ سهم مالومنال زن در داخل خانواده پدرشاهي و جلوگيري از خروج آن. به اين ترتيب، با پيروزي كورش دوران سلطنت استياگس و حكومت مادها به سر رسيد.
از سازمان اداري امپراتوري ماد اطلاع صحيحي نداريم:
ظاهرا تشكيلات امپراتوري ماد شبيه دستگاه آشور و اورارتو بود؛ منتهي متكاملتر و بعدها پارس هم از آن متابعت كرد. اختيارات ساتراپهاي پارسي (ايراني) كه در رأس دستگاه اداري و دادگستري و امور مالي قرار داشتند و در قلمرو خويش به جمعآوري لشكريان ميپرداختند، با رئيس ايالت آشور مشابهت داشت ...
حدفاصل ميان رئيس ايالت آشوري و ساتراپهاي ايراني، ساتراپهاي مادي بودند. «87»
وضع طبقات مختلف
در سرزمين ماد پس از پيشرفت زراعت و گلهداري و تقسيم كار و پيدايش حرفههاي جديد، در نتيجه كار بردگان و استثمار قشرهاي محروم، اندكاندك رؤسا و سران قبايل ثروتمند شدند و مقدمات اختلافات طبقاتي فراهم گرديد.
«خرده اوستا از تقسيم جامعه به گروههاي صنفي و حرفهاي يا پيشترا سخن ميگويد.» «88» و از سه صنف يعني كاهنان و خادمان آتش، ارابهسوران، و دامداران و كشاورزان سخن ميگويد. گذشته از اينها در يك مورد از پيشهور نيز ذكري شده است. در اينكه در جامعه آن روز ماد بردگان نيز بودهاند ترديدي نيست ولي آنان در عداد اصناف نبودند. آنچه در خرده اوستا ذكر شده وضعي را كه طبق قانون «مانو» در هند به وجود آمده بود، به خاطر ميآورد. ظاهرا در اين دوره در جامعه ماد افراد ثروتمند، كمثروت، بردهداران و توليدكنندگان كوچك بيبرده در كنارهم زيست ميكردند و مغان صنف خاصي از مردم را تشكيل ميدادند و بزرگان قوم را به نام «ارابهسواران» ميخواندند.
در پايان قرن ششم قبل از ميلاد هنوز ارتش ماد از خلق جدا نشده بود ...
ظاهرا سپاهيان از داوطلبان قبايل بود. هر فرد آزادي كه قادر به حمل سلاح بود، سپاهي شمرده ميشد. تصادفي نيست كه آشوريان دايما نام ماديها را با صفت نيرومند موصوف ميسازند. اين ميرساند كه ماديها بهرغم تفرقه ظاهري و تقسيم به كشورهاي كوچك ... متحد بودهاند ...
در قلمرو اتحاديه قبايل ماد، افراد جامعه بطور كلي به دامداري اشتغال داشتند؛ گرچه از زراعت كه برپايه آبياري مصنوعي بود نيز اطلاع داشتند.
______________________________
(87). همان، ص 445.
(88). همان، ص 240.
ص: 149
بزرگان ماد. از نقشه برجستهاي در استخر- قرن پنجم ق. م.
پرورش اسب اهميت خاصي داشت (آشوريان تقريبا جز اسب چيزي بهرسم خراج از ماديها نميگرفتند.) دامهاي بزرگ شاخدار و گوسفند نيز پرورش ميدادند.
با پرورش شتران دوكوهان (باكتريايي) نيز آشنا بودند. «89»
«بطوري كه ميدانيم زادگاه ينجه در آسياي ميانه بود، و از قديم كشت آن با اسبداري ملازمه داشته و چينيان كشت مزبور را از آسياي ميانه اخذ كردند.» «90»
كشاورزي در ايران كهن
از نتيجه مطالعات باستانشناسان و آثاري كه بهدست آمده است، عدهاي معتقدند كه از ديرباز در ايران به رشته كشاورزي اهميت فراوان ميدادند. كاوشهاي تپه سيلك نشان ميدهد كه از 6 هزار سال پيش در حدود كاشان عدهاي از طريق كشاورزي زندگي ميكردند. «از نقش روي استوانهاي كه در شوش كشف شده است، معلوم ميشود كه در سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح گندم را در مخزنهايي شبيه «تاپو» كه امروز هم در بعضي از نواحي ديده ميشود ريخته و انبار ميكردند.» «91»
در كاوشهاي تپه «مارليك» (رودبار) كه اخيرا انجام يافته است، مجسمه كوچك يكجفت گاو كه با تمام يراق و آلات شبيه به آنچه كه امروز در بعضي از نقاط وجود دارد
______________________________
(89). همان، ص 242.
(90). همان، (حواشي) ص 625.
(91). دكتر بهرامي، تاريخ كشاورزي ايران، ص 1330.
ص: 150
به گاوآهن بسته شده و آماده شخم ميباشد، بهدست آمده. اين مجسمه كه از سه هزار سال پيش در زيرخاك مانده شاهد گويايي است كه در عصر مفرغ، در اين قسمت كوههاي البرز، كشاورزي يك رشته مهم اقتصادي و وسيله معيشت اهالي بود.
سرآرتوركيت «92» و دكتر ارنست هرتسفلد «93» مينويسد كه: «فلات ايران از نخستين كشورهاي جهان است كه به كشت و زرع و پرورش دام پرداخته است.» «94» پس از مهاجرت و استقرار آرياها در فلات ايران، كشاورزي و دامپروري و مخصوصا تربيت اسب بيشازپيش مورد توجه قرار گرفت. هرودت از چراگاههاي فراوان و اسبهاي پرخون و زيباي ماد سخن ميگويد. ظاهرا اسبهاي ماد به سرزمين بين النهرين و عربستان و مصر نيز صادر ميشد. در دوره هخامنشيان كشاورزي بيشتر مورد توجه قرارگرفت. به قول هرودت «به امر كوروش 180 جوي آب در طرف راست و 180 جوي ديگر در طرف چپ كارون احداث كردند.» «95»
زندگي اقتصادي
تغيير وضع اجتماعي و اقتصادي و انتقال از جامعه اشتراكي و متساوي الحقوق به جامعه طبقاتي، در تمام مناطق ماد، يكسان و در زمان واحد صورت نگرفت. به عقيده دياكونوف، در هزاره دوم قبل از ميلاد در طرز توليد و بالنتيجه در زندگي اجتماعي ساكنان ماد غربي تغييرات مهمي پديد آمده است. در اين دوره نه تنها چرخ كوزهگري در همهجا به كار افتاده و در نوع ظروف و تزيينات آنها دگرگونيهايي پديد آمده است بلكه مردم آن دوران به توليد مفرغ نيز آشنايي داشتند. پديد آمدن حصارهاي دفاعي در اطراف مناطق مسكون از زندگي ثابت اسكان يافته و افزايش نسبي ثروت حكايت ميكند. دامداران به تربيت دامهاي كوچك نظير خوك و بز و گوسفند بيشازپيش اهميت ميدهند.
در اين دوره نخستين تقسيم بزرگ اجتماعي كار صورت گرفت و قبايل شبانپيشه و زراعتپيشه پديد آمدند. از ديگرسو بعضي قبيلهها در توليد انواع گوناگون مواد خام (مثلا فلزات) و پيشههاي گوناگون تخصص يافتند، و اين تخصص بسته به ناحيه سكونت ايشان فرق ميكرد. مثلا قبايل كوهستاني ناحيه واقع ميان ماد و عيلام (در لرستان كنوني) چيرهدستي فوق العادهاي در ساختن مصنوعات مفرغي به دست آوردند. «96»
بطور كلي از اسناد تاريخي و اشيايي كه بهدست آمده است بخوبي پيداست كه در سرزمين ماد تمدن و فرهنگ يكدست و يكساني وجود نداشته است؛ في المثل كاسيان (كاستيها) كه در آن زمان مهمترين قبايل كوهستاني زاگرس بهشمار ميرفتند، بيشتر از طريق دامداري زندگي ميكردند. به عقيده دياكونوف:
به احتمال قوي آنچه مفرغهاي لرستاني ناميده ميشود مربوط به قبايل كوهستاني كاسي ميباشد. اينها مقداري مصنوعات مفرغي هستند كه بر اثر حفريات وحشيانه سالهاي پيرامون 1920- 1930 در ناحيه لرستان (در ايران كنوني) و بخصوص
______________________________
(92).Sir Arthur Keith
(93).Herzfela
(94 و 95). ايرانشهر، پيشين، 1559 و 1560.
(96). تاريخ ماد، پيشين، ص 160.
ص: 151
در «ناحيه» هرسين (بر جاده كرمانشاه و خرمآباد) بهدست آمده و به اروپا منتقل شده است. مكشوفات لرستان زماني مورد توجه باستانشناسان قرارگرفت كه معلوم شد تقريبا تمام گورها را غارت كردهاند ... سازنده اين مصنوعات، زيبايي خطوط و اشكال را درك و احساس مينموده است. مفرغ لرستاني گواه چيرهدستي عجيب فلزكاران عهد باستان است. «97»
از آثار مكشوفه بخوبي آشكار است كه فلزكاران در آن دوران مورد توجه و احتمالا در محل معيني از دهكدهها به كار و كسب مشغول بودند.
از خصوصيات زندگي مردم و خوراك و پوشاك آنها اطلاع دقيقي نداريم. بطوري كه از نقش برجسته نينوا (مربوط به قرن هفتم قبل از ميلاد كه كوچاندن اهالي را به عنف نشان ميدهد) برميآيد، زنان آن دوران با صورت و مويي باز (بدون حجاب) حركت ميكردند و پيراهني تنگ تا مچپا با آستيني كوتاه دربرميكردند و ظاهرا در فعاليتهاي اقتصادي دوشادوش مردان شركت داشتند. به حكايت نقش سابق الذكر، نه تنها مردان، بلكه زنان نيز حمل قسمتي از مايحتاج زندگي را به عهده گرفته بودند. «98»
كوچاندن ماديها به عنف، از نقش برجسته آشوري نينوا- قرن هفتم ق. م.
از جزئيات زندگي زنان نيز بيخبريم. آنچه مسلم است در اين دوران در اثر استقرار پدرشاهي تا حدي از حقوق و اختيارات ديرين زنان كاسته شده بود. درميان اشياء مفرغي مكشوفه در لرستان و سقز مقدار زيادي لوازم آرايش زنان بهچشم ميخورد «سر سنجاقها داراي تنوع بسيارند و به شكل سر جانوران و پرندگان يا حيوانات كامل ميباشند ... آينههاي مفرغي در اين زمان داراي دستهاي است به شكل زني عريان، مانند ستوني كه مجسمه زن باشد.» «99»
«علاوهبراين، بطوري كه از نقش برجسته «ليشير پيرعيني» كه در پايان هزاره سوم ق. م. بر صخرهاي كنده شده است، برميآيد، مرد مادي ... فقط به دامني ملبس است و دستاري (يا كلاهي از نوع بابلي) برسر و گردنبندي با آويزه مدوري به گردن دارد، تبرزيني به كمر زده است، در دست چپ كماني دارد و با دست راست، تير از تيردان بيرون ميكشد. پا را به روي دشمن مغلوب نهاده است و دشمن ديگري در برابر وي دست استغاثه بلند كرده بخشايش ميطلبد.» «100»
______________________________
(97). همان، ص 170 و 171.
(98). استنتاج از تصوير تاريخ ماد، ص 382.
(99). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 89 به بعد.
(100). تاريخ ماد، پيشين، ص 154.
ص: 152
دكتر گيرشمن مينويسد:
مادها، از لحاظ هنري، مانند سكاييان و گيمريان مي- بايست سليقهاي براي ساختن اسلحه كاملا مزين، ساز و برگ مزين اسبان، ظروف مصنوع از فلزات گرانبها و جامههايي كه با الوان مختلف قلابدوزي شده بود، داشته باشند. صورت ظاهر مردم طبقه سفلي را بايد از تصاويري كه در نقوش برجسته آشوري ديده ميشود، قضاوت كرد. مردان داراي سبيل و ريشند، پوست حيوانات بر جامه خود افكندهاند، كفش آنان بلند، بندي و با پنجه برگشته است ... فقط چند اثر از يادگارهاي هنري مادها باقي مانده است، از قبيل شير عظيم همدان كه قسمت اعظم آن خراب شده؛ و بعضي مقابر صخرهاي كه يكي از آنها نزديك سرپل، در دامنههاي زاگرس و بقيه در كردستان ميباشند. اينها اصولا حجاريهايي هستند كه در كنار كوه كندهاند. «101»
شاهك مادي با نمونه دژخود- پايان قرن هشتم ق. م.
درميان سكنه ماد بردگان در شرايط دشوارتري زندگي مي- كردند:
اگر سخن هرودت را باور كنيم، در ماد ... بردگان دولتي به اتفاق افراد آزاد در دهكدهها يا نقاط مسكوني مشترك زندگي ميكردند. مثلا فرزند «ميترادات» برده با پسر «ارتمبار» كه از بزرگان ماد و با وي همدهكده بوده بازي ميكند. ارتمبار، كسي بود كه به محضر پادشاه ماد راه داشت ... هرودت وجود بردگان دامدار شاهي را در سرزمين ماد حدس ميزند. گذشته از اسناد بايگاني استخر، گزنفون نيز از باغداران شاهي و ايجاد پاركهايي توسط هخامنشيان خبر ميدهد.
وي ميگويد:
هرجاكه او (شاه پارس) وارد ميشود و يا سري ميزند مراقب است كه باغهاي به اصطلاح «بهشت» ايجاد گردد ولي رسم ايجاد اين بهشتها از ماديها مأخوذ گشته بود. كتسياس در تاريخ كورش درباره برده يكي از بزرگان ماد، مهتر طويله و كودك او كه به غل و زنجير مقيد شده بود، صحبت ميدارد و اين خود ميرساند كه در سرزمين ماد، دستگاههاي اقتصادي بالنسبه بزرگي متعلق به بزرگان كه بر رنج بردگان مبتني بود وجود داشت ... همه مؤلفان باستان به ثروت فوق العاده بزرگان ماد اشاره كردهاند كه مستلزم وجود دستگاه اقتصادي كلان بردهداري بوده؛ از ديگرسو بزرگان از كار بينوايان كه به ايشان التجا ميجستند استفاده ميكردند. «102»
______________________________
(101). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 104.
(102). تاريخ ماد، (حواشي) پيشين، ص 726.
ص: 153
ارابه ثروتمندان مادي
ظاهرا وضع اجتماعي بردگان، در آشور و ديگر كشورهاي شرق نزديك دشوارتر بود. آكادميسين «و. استرووه» مدارك جالبي مربوط به ارودگاه زنان اسير در زمان يكي از شاهان سلاله سوم اور كه به قيد بردگي درآمده بودند، منتشر كرده است (محتملا مربوط به 2051 ق. م. مسيح مي- باشد) كه «نمودار شرايط و اوضاع وحشتناك زندگي زنان اسير و از آنجمله زنانباردار و بچهدار ميباشد. و گرسنگي و مرگومير عجيبي كه در اردوگاه حكمفرما بود از آن مستفاد ميگردد.» به عقيده استرووه:
اين اسناد تصوير روشني از خصوصيات روابط متقابل دولت بردهدار بين النهرين و قبايل كوهستان زاگرس به دست ميدهد. مقام بلند فرهنگ و مدنيت دو رود (بين النهرين) آن دوران در تاريخ جهان هرچه باشد، اين نكته مسلم است كه از لحاظ قبايل كوتيان و لولوبيان، سومريان و اكديان ظالم و ستمگر بودند و قبايل مزبور را بمنزله مخزني ميشمردند كه از آن برده بهدست آورند. «103»
دياكونوف در فصل دوم كتاب خود، ضمن توصيف حمله آشور در سال 744 ق. م. مينويسد:
پيشتر، بخش اعظم ساكنان ناحيه تسخير شده را سرميبريدند و فقط عده معدودي افراد كارآمد را برهنه كرده، طوق و زنجير بر گردنشان نهاده، به بردگي ميبردند، ولي از زمان سلطنت «تيگلاتپا لاسار» سوم تشخيص دادند كه اين شيوه نامناسب و از لحاظ نتايج حاصله براي طبقه حاكمه و دولت آشور كمسود است. اينبار چون توانسته بودند سرزمين مفتوح را جزء خاك آشور سازند مردم آن ديار را يا در محل باقي گذاشته مالياتهاي سنگيني برايشان وضع ميكردند يا در بيشتر موارد، ايشان را به شيوهاي متشكل با بخشي از اثاث البيت و لوازم و كودكان و غيره به نقاطي كه قبلا بر اثر لشكركشيهاي آشور ويران و غير مسكون شده بود، تبعيد مينمودند
______________________________
(103). همان، ص 158.
ص: 154
و بهجاي آنان ساكنان نقاطي را كه در ديگر مرزهاي امپراتوري خويش مستقر كرده بودند، متمكن ميساختند. بدينطريق بهرهبرداري عقلانيتري از اراضي امپراتوري آشور تأمين ميشد و عوايد آن منظمتر وصول ميگرديد و انتقال و تغيير محل مردم، امكان تباني و مقاومت در برابر متجاوزان را براي مردم دشوار مي- ساخت. «104»
دكتر گيرشمن درباره وضع طبقات مختلف مردم ايران در اين دوران چنين مينويسد:
جامعه به چندين طبقه تقسيم ميشد: امير، نجبا، آزادمردان مالك زمين، كساني كه چيزي نداشتند، و در آخر بردگان. در اين عهد ازپيش نشانههايي از ستيزه آيندهبين طبقات غيرمالك و روستاييان ضد نجبا ديده ميشود ... در ايران در سراي امرا و بزرگان قرنهاي نهم و هشتم، غلامان و كنيزان، بردگان و همه انواع پيشهوران كه تمام چيزهاي مورد احتياج مخدوم خود را ميساختند وجود داشتهاند.
محققا پيشهور آزاد هم بود (ولي بسيار بندرت از آنان استفاده ميشده). اينان مازاد عوايد و محصولات خود را كه در وهله اول عبارت از محصولات كشاورزي و اغنام و احشام بود به فروش ميرسانيدند ... دانشمندان عموما معتقدند كه روستاييان اين عصر از آزادي در ايران بيشتر استفاده ميكردند تا در بين النهرين و مصر ...
امير نميتوانست فقط از محصولات فلاحتي يا استخراج معادن يا غنايم جنگي زندگي خود را تأمين كند، لذا وي حامي تجار گرديد و بازرگانان غالبا غير ايراني بودند. «105»
بطوري كه از تاريخ ماد اثر دياكونوف استنباط ميشود در جامعه ماد، مانند پارس، مردم لشكري (كار) «106» افرادي آزاد بودند، دستههاي مختلف كارگران به نام «كورتش» «107» خوانده ميشدند و اكثر آنها كارگران ساختمان بودند. كاخ و قلعه باشكوه «اكباتانا» كه «پوليبي» درباره آن اطلاعاتي به دست ميدهد، مانند قصرهاي استخر به دست كورتشها ساخته شده و صنعتگران آن از اتباع پيشين آشور و ماننا بودند. شاهد اين مدعي ارتباط مشهودي است كه ميان تزيينات حجاري كاخهاي هخامنيشان و هنر آشور وجود دارد. بدون شك در مؤسسات اقتصادي اعيان و معابد عدهاي برده نيز مشغول كار بودند.
به روايت كتسياس در ماد قانون رسمي وجود داشت كه مرد مستمند ميتوانست وجود خود را به آدم متمولي كه تغذيه او را تعهد نمايد، نثار كند. چنين مرد مستمندي وضع بردگان را پيدا ميكرد، با اين تفاوت كه اگر از خوراك و تغديه خويش راضي نميبود حق داشت ارباب را ترك گويد. مرد مستمند در اين مورد مسلما همان آزادمرد عضو جماعت بود كه وسيله زندگي در جماعت (يعني زمين) را از دست داده بود. علي الرسم، عضويت جماعت با از دست دادن زمين منتفي ميشد و چنين مرد مستمندي فردي از همهجا رانده و بيحق ميگشت و چارهاي
______________________________
(104). همان، ص 245.
(105). ايران از آغاز تا اسلام، پيشين، ص 71.
(106).Kara
(107).Kurtis
ص: 155
نداشت جزاينكه به حمايت مردي بردهدار متوسل شود و در نتيجه يكنوع استثمار نيمه پدرشاهي و نيمهبردهداري پديد آمد ... قلعوقمع آشور بطور كلي كشور ماد را ثروتمند نساخت بلكه فقط سران نظامي و بزرگان خاندانها و عشيرتها تمول سرشار بههم زدند ... عصر كياكسار را بايد دوران ثروتاندوزي بزرگان ماد و پيدايش اختلاف شديد مالي در آن جامعه و افزايش سريع تضادها شمرد. «108»
ويل دورانت راجع به مردم اين دوران مينويسد:
طبقات بالاي اجتماع بنده مد و زندگي تجملي شده بودند؛ مردانشان شلوارهاي قلابدوزي شده ميپوشيدند و زنان خود را با غازه و جواهر ميآراستند و حتي زين و برگ اسبان را با طلا زينت مي- دادند. قوم سادهاي كه پيشازاين به چوپاني زندگي ميكردند و از سوار شدن به ارابههاي خشكي كه چرخهايشان جز گردههاي ناهموار بريده شده از تنه درختان نبود، لذت ميبردند، اكنون كارشان آن بود كه بر ارابههاي گرانبها سوار ميشدند و از مجلس جشني به مجلس ديگر ميرفتند «109»
مرد مادي
فرهنگ و تمدن مادي
تاريخ فرهنگ ساكنان سرزمين ماد، چنانكه بايد، روشن نيست.
بدون شك اگر حفريات باستانشناسان در مساكن ديرين قوم ماد آغاز شود، بسياري از خصوصيات اجتماعي آنان آشكار خواهد شد. ظاهرا يك فرد مادي در خانهاي كه با خشت خام ساخته ميشد، زندگي ميكرد. عمارتها يكطبقه و داراي جلوخان و ايواني بود كه بر ستونهاي چوبي تكيه ميكرد. در مورد لباس آنها از روي شواهد و آثاري كه به يادگار مانده، بايد گفت:
... روي نيمتنه (پيراهن آستين كوتاه، تا زانو) پوستي افكنده بر شانه چپ استوار ميكردند و گاهي پوست را از زير كمربند رد ميكردند. مردم ثروتمند پوست يوزپلنگ و مستمندان پوست گوسفند به كار ميبردند. لباس مانناييان و ديگر قبايل اتحاديه ماد و خود ماديها همينگونه بود. اين رسم يعني افكندن پوست گوسفند بر شانه تا امروز نيز درميان شبانان كوهستاني آذربايجان محفوظ مانده است. موها را با نواري سرخ ميبستند و ريش را ميزدند ... در تصاوير آشوري، كلاه بلند نمدي يا تاج، كه به زبان لاتيني يوناني «تيار» ناميده ميشد و
______________________________
(108). تاريخ ماد، پيشين، ص 410 به بعد.
(109). تاريخ تمدن، (كتاب اول- بخش اول) ص 517.
ص: 156
مخصوص ساكنان ماد بوده، ديده ميشود ... پاپوش مخصوص ايشان موزههاي نرم و نوك برگشته بود ... در آغاز هزاره اول قبل از ميلاد نيزه و سپر مربع جزو سلاح عادي ماديها بود. بعدها تسليحات ايشان تا حدي متنوع گشت و از آنجمله شمشير كوتاه ... به ديگر سلاحهاي جديد ايشان افزوده شد.
چنانكه ميدانيم اسب ثروت عمده قبايل ماد بود. هنوز از زين و لگام اطلاعي نداشتند و سوار، بر غاشيه مانندي مينشست. و زين و برگ كاسي و مادي داراي ويژگيهايي بود. از خيش و بستن گاو به آن، چنانكه بهجاي خود متذكر شديم، در هزاره دوم و حتي هزاره سوم قبل از ميلاد اطلاع داشتند.
در قسمت پيشهها، هنرنمايي برمفرغ و آهن به درجه عالي رسيده بود ...
سنگتراشي و صنعت سفالينهسازي و محتملا نساجي نيز پيشرفت كرده بود.
راجع به فرهنگ معنوي ... مسلما در هزاره اول قبل از ميلاد خط و كتابت در سرزمين ماد وجود داشته ... در مورد ماد مركزي و شرقي موضوع پيچيده است ... به هرتقدير، ايشان در قرن هفتم ق. م. داراي خط و كتابت بودند، و اين خط همان است كه امروز «خط باستاني پارسي» يا خط هخامنشي رديف اول ميخوانيم؛ ولي در واقع، از لحاظ اصل و منشأ، مادي ميباشد. «110»
به عقيده ويل دورانت:
اين دولت مستعجل فرصتي پيدا نكرد كه بتواند در بناي مدنيت سهم بزرگي داشته باشد؛ تنها كاري كه كرد آن بود كه راه را براي فرهنگ و تمدن ايراني باز و هموار ساخت. ايرانيان، زبان آريايي و الفباي سيوشش حرفي خود را از مردم ماد گرفتند و همين مادها سبب آن بودند كه ايرانيان بهجاي لوح گلي، كاغذ پوستي و قلم براي نوشتن به كار بردند، به استعمال ستونهاي فراوان در ساختمانها توجه كردند. قانون اخلاقي ايرانيان، كه در زمان صلح صميمانه به كشاورزي بپردازند و در جنگ متهور و بيباك باشند و نيز مذهب زرتشتي ايشان، و اعتقاد به اهورامزدا و اهريمن، و سازمان پدرشاهي يا تسلط پدر در خانواده، و تعدد زوجات و مقداري از قوانين ديگر ايران از شدت شباهت، با قوانين ماد با هم و يكجا ذكر ميشوند. «111»
«دين در ايدئولوژي و معتقدات مشرق باستاني عامل بارزي بوده است. دين ماديها در هزاره اول قبل از ميلاد مبتني بر اعتقاد بر خدايان و بتها بود. در سرزمينهاي غربي ماد از تصاوير ابليسان عجيب الخلقهاي كه نيمهدد و نيمهآدمي بودهاند و حيوانات عجيب تخيلي كه بدن شير و بال عقاب و غيره داشتهاند.» «112» ميتوان بر انديشههاي مذهبي آنان پيبرد. ظاهرا كيش كاسيان و معتقدات بابليان در افكار ماديها آثاري گذاشته است.
______________________________
(110). تاريخ ماد، پيشين، ص 447.
(111). تاريخ تمدن، (كتاب اول، بخش اول) پيشين، ص 516.
(112 و 113). تاريخ ماد، ص 455 و 464.
ص: 157
به عقيده «هرتل»: «مغان كاهنان، كيش قديمي پرستش خدايان طبيعي يعني «ديوان» بودهاند كه زرتشت آن دين را رد و نفي كرده بود، ولي چون موفقيت زرتشتيگري را ديدند بظاهر به آن دين درآمدند كه از درون متلاشيش كنند و عملا معتقدات خويش را جايگزين آن سازند.» «113» ولي فرضيه هرتل مورد قبول محققان نيست. به عقيده دياكونوف: اصطلاح مغان از آغاز مربوط به پيروان كيش زرتشتي و كاهنان زرتشتي بوده است.
ظاهرا رسم «قرباني كردن» از ديرباز در ايران معمول بوده. خشاريارشا براي «آتنه تروا» هزار گاو قرباني كرد، و مغان، اسبان سفيد براي رود «استريمون» قرباني كردند. درميان نقوش برجسته استخر تصوير مغي كه بزغالهاي را براي قرباني ميبرد، ديده ميشود
همسايگان ايران
چنانكه ديديم ايران در دوره زندگي ماقبل تاريخ و تاريخي خود با كشورهاي بابل، آشور، اورارتو، ماننا و غيره مناسبات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و جنگي داشته است.
حكومت آشور
پادشاهان آشور، چنانكه خواهيم ديد، از ديرباز براي دست يافتن به منابع زيرزميني استفاده از ذخاير فلزي و احجار قيمتي و اسبان و چهارپايان ديگر به ايران حملهور ميشدند. پسازآنكه سلاطين آشور استفاده از سوارنظام را در عمليات جنگي از ايرانيان آموختند، دشتها و درههاي ايران كه بهترين زادگاه نژاد اسب بود بيشتر توجه پادشاهان آشور را جلب كرد. آشوريان در دورههاي اول فرمانروايي خود غالبا پيروز بودند و نسبت به ملل مغلوب با بيرحمي و سبعيت بسيار رفتار ميكردند. دياكونوف مي- نويسد: «در حدود قلمرو امپراتوري آشور شمار آرزومندان نابودي آن دولت بسيار بود. در تورات مجموعي از سخنرانيهايي كه بمناسبت سقوط نينوا ايراد شده ... محفوظ است» «114» اقوام آسياي مقدم، كليه اعيان و بزرگان آشور و كاهنان بزرگ و نظاميان و بازرگانان آن سرزمين را، كه از طريق چپاول ملل مغلوب ثروت كلاني گردآورده بودند، دشمن بيامان خود ميشمردند.
بههمين علت،
مردم سراسر شرق آرزومند نابودي آشور (كنامشيران) و سقوط نينوا (شهر خون) بودند. نمايندگان و افراد قبايل مرزي و دوردست كه هنوز منقاد آشور نگشته بودند و بردگان دولت كه از ميهن خويش به جاهاي ديگر كوچانده شده بودند و افراد آزاد جماعتها و نمايندگان محافل بردهدار كشورهاي خارج از آشور، همه در اين آرزو شريك بودند ... علت اصلي جانسختي آشور فقدان وحدت لازم و نيروي جنگي كافي در صف مخالفان آن بود ولي موفقيتهاي مكرر آشور موجب شد كه طبقه حاكمه آن كشور خطر خارجي را كوچك انگارد و اختلاف و جدال ميان دستههاي مختلف آن شديدتر شود. «115»
همين جريان سرانجام منتهي به سقوط آشور گرديد.
در پايان قرن هفتم قبل از ميلاد، دشمنان آشور با تمام فنون جنگي آشور آشنا و در
______________________________
(113). تاريخ ماد، ص 455 و 464.
(114 و 115). همان، ص 366 به بعد.
ص: 158
مبارزه عليه آن دولت تجارب فراوان اندوخته بودند. در ائتلافهاي نخستين عليه آشور، بيشتر بابل و عيلام شركت ميكردند، ولي در سال 614 ق. م. لشكريان ماد به فرمان «كياك» پس از راهپيمايي و مانور درخشان نظامي، خاك آشور را از كمك خارج محروم ساختند و با سرعت تمام شهر تاريخي آشور را تصرف كردند و ثروتهايي كه آشوريان در نتيجه قرنها غارت اقوام آسياي غربي گردآورده بودند، به دست فاتحان افتاد و شهر نينوا كه بزرگترين مركز ظلم و جنايت بود، در اثر حمله سخت متحدان، تسخير گرديد و پس از جنگهاي خياباني شديد، دشمنان وارد نينوا شدند. پادشاه آشور خود را به ميان شعلههاي آتش كاخ خود، كه درحال اشتعال بود، افكند.
در كتاب نائوم (ناحوم) تصويري از فجايع هيأت حاكمه نينوا و عاقبت كار آنها رسم شده است؛ ازجمله چنين آمده است:
واي بر شهر خون كه تمامش از فريب و غارت مملو است و خوي ددي از آن دور نميشود ... هماكنون كشتهها بسيار و تلهاي جنازه پديد آمده ... يهوه صبايوت گويد: اكنون برضد تو هستم و دامنت را ميدرم ... و رسواي جهانت خواهم ساخت ... قوم خود را ببين، جز زنان باقي نماندهاند، دروازههاي كشورت به روي دشمنان گشاده شد ... اي پادشاه آشور شبانانت خفتهاند و جنگاورانت غنودهاند ... هركه آوازه مصائب تو را ميشنود دستك ميزند زيرا كسي نيست كه از شر دايم تو ايمن مانده باشد ... «116»
در كتاب صفنياي نبي نيز از عاقبت شوم نينوا سخن رفته است:
«و او ... آشور را هلاك خواهد كرد و نينواي را به ويراني و به زمين خشك مثل بيابان مبدل خواهد كرد ... اين است شهر فرحناك ... كه در دل خود ميگفت من هستم و غير از من ديگري نيست، چگونه خراب شده، خوابگاه حيوانات گرديده است ...»
نمونهاي از فجايع آشوريان، قرن نهم ق. م.
در كتاب ناحوم نبي در وصف آشور مينويسد: «تو (آشور) تاجرانت را از ستارگان آسمان زيادتر كردي؛ مثل كرمها تاراج ميكنند و ميبرند؛ تاجداران تو مانند ملخهايند ...» در جاي ديگر اين كتاب مينويسد: «... آواز ايلچيانت ديگر مسموع نخواهد شد ... واي برشهر خونريز كه تمامش از دروغ و قتل مملو است ...»
به عقيده محققان و مورخان بزرگ، جنگ ماديها و متحدان آنها عليه آشوريان يعني
______________________________
(116). همان، ص 379 به بعد.
ص: 159
وحشيانهترين حكومتهاي مستبده جهان، جنگي افتخارآميز و ترقيخواهانه بود. دياكونوف مي- نويسد:
باوجود دموكرات منشي نسبي جامعه ماد، اين نكته مسلم است كه آن دولت براساس بردهداري قرار داشت. از سوي ديگر ماد با بابل متحده شده بود و جنگي كه بابليان ميكردند مسلما بيشتر بخاطر تقسيم ثروتها و غنايم بود و كمتر براي آزادي و نجات؛ زيرا در گذشته بابل در كنار آشور در اينگونه جنگها شركت ميجست. «117»
به عقيده ريچاردن فراي:
باوجود تمام ستمگريهاي آشوريان، نميتوان برخي از امتيازهاي حاصل از آرامش و فرمانروايي آنان را كه موجب رونق بازرگاني و پديد آمدن ساختمانهاي بزرگ و ايجاد وسايل آبياري شد، انكار كرد ... دستگاه اداري بين المللي و سپاه جهاني دو ميراث بسيار مهم آشوريان بهشمار است.
هنر امپراتوري آشور نيز سرچشمه الهامي شد براي آيندگان. البته هنر آشور هنري صرفا ابتكاري نيست؛ چون هنر بابل و هيت پايههاي آن هستند.
با اينهمه در نقشهاي برجسته روي سنگ و مهرهاي اين امپراتوري، زندگي و كار و كوشش [آشكارا] ديده ميشود. «118»
كشور اورارتو
غير از آشور، ايرانيان همسايه ديگري در شمال داشتند و آن دولت اورارتو (واقع در ارمنستان كنوني) بود. با آنكه منطقه نفوذ آنها قسمتي كوهستاني بود، اراضي بسيار حاصلخيز و اغنام و احشام و رودها و جويبارهاي كافي نيز داشت و از بركت همين وضع طبيعي مناسب، در اينجا تمدن ابتكاري جديدي كه بنيان آن بر بقاياي تمدن باستاني بابل قرار داشت به وجود آمد. در اين منطقه شهرهاي مستحكمي با بناهاي بزرگ وجود داشت، ساختمانها داراي بامهاي شيرواني شكل (داراي دو شيب) بود و مهندسان و معماران آن سرزمين در اسلوب ساختمانها از سبكي خاص پيروي ميكردند. پسازآنكه حكومت آشور متزلزل گرديد، قدرت سلاطين اورارتو فزوني گرفت و پارسيان يك چند زير تسلط اورارتيان ماندند. در اين مدت، پارسيان از تمدن و فرهنگ اين قوم مخصوصا در رشته معماري استفاده فراوان كردند. سرزمين اورارتو نيز از حملات تخريبي آشوريان در امان نبود. دياكونوف مينويسد:
نگارنده گزارش سارگون، بويژه به كارهاي بزرگ و كوشش فراواني كه اورارتوييها براي آبياري اين سرزمين و حفر جويها و ترعهها و قنوات و كاريزهاي زيرزميني و ايجاد بند و سد و غيره به عمل آورده بودند، اشاره ميكند. در پيرامون «اولخو» كه مهمترين شهر اورارتو بود، باغهاي شكوفان و تاكستان و مراتع سرسبز بود؛ آشوريان تمام اينها را سوزاندند و غارت و پايمال كردند ...
______________________________
(117). همان، 384.
(118). ميراث ايران، پيشين، 95 و 96.
ص: 160
دولت ماننا
قوم ماننا كه مركز حكومت آنان در كردستان يا در جلگه جنوبي درياچه اورميه در آذربايجان بود، اخيرا در اثر كشف اشياء زيبايي از منطقه نفوذ آنان، بيشازپيش، كسب شهرت و اهميت كرده است. ريچاردن فراي با استفاده از منابع آشوري معتقد است كه:
ماننا ملتي يا اتحاديهاي از چند ملت و قبيله بوده است و در كتيبههاي اورارتو آن را يك دولت يا- پادشاهي ميشناسانند. سازمان سياسي ماننا غيرعادي و شايد حكومت آن به صورت اليگارشي و در دست گروهي معدود از زورمندان بوده است؛ اما يقين نداريم كه چنين بوده باشد. تعيين زبان يا زبانهايي كه درميان مردم ماننا رواج داشته ... دشوار است، اما از روي نام جاها گويا بتوان پيبرد به اينكه عيلامي به زبان ايشان نزديك بوده است. «119»
با اينكه دولت ماننا از قرن هشتم قبل از ميلاد بارها با آشور و اورارتو به مبارزه برخاسته و مغلوب هيچيك از آنها نشده است، به علت كشف نشدن كتيبهها و اسناد و مدارك تاريخي، موقعيت سياسي و اجتماعي آنان، چنانكه بايد، روشن نشده است.
آنچه از مدارك و اسناد موجود استنباط ميشود، اينكه ساكنان اين منطقه بيشتر به دامداراي اشتغال داشتند و از راه پرورش گوسفند و دامهاي شاخدار و اسب و خر و شتر و توليدات مختلف كشاورزي زندگي ميكردند. در ماننا پيشهها و حرف مختلف نيز ترقي كرده بود. دياكونوف مينويسد: سكنه ماننا ... در حيات اجتماعي با فعاليت تمام شركت ميكردند.
بعدها مردم عليه يكي از پادشاهان آن كشور شورش كردند، و اين در تاريخ مشرقزمين در آن عصر و دوران پديدهاي بينظير بود ... مطالبي نيز درباره شورشهاي مردم عليه ستمگران بيگانه در دست است، اما برافراشتن علم عصيان عليه ستمگران خودي، حاكي از چنان فعاليت اجتماعي و تعاون دروني عامه مردم است كه ديگر اقوام به سبب برخي شرايط تاريخي جامعه بندهداري شرقي، در آن زمان فاقد آن بودند. فقدان فشار بر آزادمردان نيز در خصوصيات سازمان دولتي ماننا مؤثر بود. ظاهرا پادشاه امور ملك و دولت را با استبداد رأي اداره نمي- كرد و فعال مايشاء نبود، بلكه قدرت شيوخ محدودش مينمود ... ميتوان گفت كه دولت ماننا مرحله نخستين جامعه طبقاتي بود كه شاه و شوراي شيوخ، مركب از بزرگان اصيل، متفقا آن را اداره ميكردند و عامه مردم آزاد، كه با حكومت خاندانهاي عمده در مبارزه بودند، هنوز فعاليت قابل ملاحظهاي ابراز ميداشتند ... شكي نيست كه بردگي در در ماننا رايج بود و با مطالعه سطح عمومي تكامل آن اجتماع به وجود آن ميتوان پيبرد.
فرهنگ و تمدن مادي كشور ماننا، به طوري كه از اشياء مكشوفه در سقز برميآيد، در همان سطح تمدن اورارتو قرار داشت. از اينجا ميتوان استنتاج كرد كه ساختمانهاي اجتماعي آندو نيز همانند بوده است ... مرحله رونق و پيشرفت اتحاديه ماد مصادف با دوران مبارزه شديد ماننا عليه اورارتو بود. در اثر تفوق آشور بر اورارتو، ماننا توانست قد راست كند.
بطوريكه اسناد تاريخي برميآيد در همان ايامي كه مادها تحت قيادت ديوك، در راه وحدت
______________________________
(119). همان، ص 105
ص: 161
و يگانگي پيش ميرفتند، حكومت ماننا قوي و نيرومند بود. يكي از منابع آشوري، ضمن ذكر وقايع سال 715 ق. م. «ديوك را حاكمي از طرف ماننا ميخواند.» «120» دياكونوف مينويسد:
«بسيار محتمل است كه در آغاز امر ديوك به عمل سنجيده و بخردانهاي دستزده است و دولت ضعيف كوچك و جديد خود را تحت حمايت ماننا كه در آن زمان قدرتي بهسزا داشت، قرار داده است؛ ولي بعد كوشيد كاملا مستقل گردد.» «121»
______________________________
(120 و 121). تاريخ ماد، پيشين، ص 220 به بعد.
ص: 163